سینماروزان/رضا فرج پور: هر چند که تقابل پدر و پسر در تاریخ و ادبیات کشورهای عالم هستی قدمتی دیرینه و از روز ازل دارد و احتمالاً تا الست هم خواهد بود، در جشنواره ی چهل و سوم فیلم فجر شاهد چند فیلم در این باره بودیم که این امر توجه ام را بسیار به خودش جلب کرد و یاد جشنواره ی چندین سال پیش افتادم که در آن سال هم تم بیشتر فيلمها خیانت به همسر بود که باعث واکنشهایی از طرف بسیاری از جمله سیاسیون شده بود، اگر اشتباه نکنم سال نود بود.
از چهار فيلم فجر۴۳ یکی “زیبا صدایم کن” رسول صدرعاملی بود که در آن هر چند کار به کُشت و کُشتار و خونریزی نمی رسید ولی پدر به خاطر سوءسابقه، درگیری های مختلف با فرزند دختر دارد و همین است که کشمکش هایی را شکل میدهد.
دیگر فیلم “موسی کلیم الله” ابراهیم حاتمی کیا است که همه داستان را می دانیم که فرعون از ترس از دست دادن قدرت و تاج و تخت پسران نوزاد را میکُشت، هر چند در اینجا تقابل پدر و فرزندی وجود ندارد ولی باز مسئله ی حذف برای بقا نمود پیدا میکند!
فیلم بعدی “فریاد” از محمدرضا اردلان است که در آن پدری باعث به دنیا آمدن فرزندان ناقص العقل و عقب مانده ی ذهنی و یا به تعبیر مؤدبانه ی امروز توانخواه می شود که قبلاً یک یا دو مورد از آنها را در خفا کشته و به خاک سپرده است و در حال حاضر پسری دیگر در همان شرایط فرزندان قبلی دارد که او را از دید همه مخفی نگه میدارد و قصد نیست کردن او را هم دارد و در این بین چون کارگر افغان این مرد که خود پسری بی کس و نوجوان است و شناسنامه ای ندارد و وجودش در روی کُره ی خاکی در جایی ثبت نشده و در صورت کُشته شدنش هیچ قانونی نمی تواند از او حمایت بکند و بودنش را اثبات بکند، از فکر پلید کارفرمایش آگاه می شود که قرار است پسرش را از بین ببرد و… در این بین اتفاقاتی می افتد و کارفرما و شخص دیگری آگاه می شوند که پسر -کارگر افغان- به نقشه ی آنها پی برده و همین باعث می شود که کارگر افغان تصمیم می گیرد جانش را برداشته و از آنجا بگریزد و باقی ماجراها…
“فریاد” فیلمی است که تلخی و فقر و بی کسی و درماندگی را به خوبی به تصویر میکشد و با وجود اینکه تصاویر زیبایی در قاب پیش چشممان نمی بینیم فیلم بیننده را تا پایان با خودش همراه میکند.
و اما “پیر پسر” اُکتای براهنی که هر چند در بخش رقابتی جشنواره فیلم برای کسب سیمرغ نبود اما بدون اغراق میتوان گفت که یکی از بهترین فیلمهای جشنواره بود و با وجود طولانی بودن فیلم تماشاگر محو تماشا بود و در جاهایی نفس اش در سینه حبس بود. در این فیلم هم پدر کُشی و هم پسر کُشی داریم و پدر را می توان نماد تمام فسادهای عالم نامید. او نماد قدرت مطلق و سالاری و دیکتاتوری است که تا سرش را به جایی نکوبند تا نفس حرام و نجس اش از دم و بازدم بایستد به کارهای غیر قابل تائيدش ادامه می دهد. در این فیلم هم تقابل پدر با دو پسرش که مادران متفاوتی دارند را میبینیم و رقابت عشقی بین دو پسر و پدر بر سر مستأجرشان که می شود اذعان کرد که زنی جوان و جذاب است.
اما برگردم به تاریخ و ادبیات و سیاست که در ابتدا اشاره ی کوتاهی به آن کردم.ما در سیاست هم همین تقابل پدر و فرزندی را داریم! در یونان اودیپوس شهریار را داریم که به دست پسر کُشته میشود و در ایران هم رستم و سهراب و رستم و اسفندیار را داریم. رستم که به نظر من و شاید به نظر عده ای دیگر دانسته و آگاهانه و با وجود دیدن شواهد که سهراب پسرش است، او را می کُشد چرا که معمولاً پیر دوست ندارد از اریکه ی قدرت پائین بیاید و قدرت و جایگاهش را به جوان تر بدهد! در رستم و اسفندیار هم هرچند که اسفندیار پسر رستم نیست ولی به دستور و تأکید پدر اسفندیار یعنی گُشتاسپ، رستم اسفندیار را از پای در می آورد. اما چرا رستم دست به جوان کُشی میزند؟ چون نمی خواهد اسم و جایگاه پهلوانی اش را به جوانها ببازد و از دست بدهد و جدای از این دست و پا بسته تسلیم اسفندیار و شاه شود!
همانطور که گفته شد ما در تاریخ از این قِسم داستان کور کردن پسر توسط پدران تاجدار و تبعید و کُشتن آنها کم نداریم و در سرتاسر کُره ی خاکی و در میان ملتهای مختلف هم نمونه هایی داریم، دقیقاً مثل حرمسرا داری که در تمام نقاط دنیا و در میان ملتهای گوناگون و دربارهای دیگر از شرق دور گرفته تا غرب دور و از دربار اعراب گرفته تا دربار تورکان و ایران نمونه هایی را می توانیم بشماریم، ولی متأسفانه چون اکثریت قریب به اتفاقمان حافظه ی ضعیفی داریم همه را فراموش میکنیم و به تاریخ معاصر برمیگردیم و تا سخن از حرمسرا و رقابت بین شاهان و شاهزادگان و فرزند کُشی به میان می آید دیواری کوتاهتر از دربار و دولت قاجار پیدا نمیکنیم و برای سیراب کردن عُقده ی وطن دوستی و وطن پرستیمان، مطالعه نکرده به قاجار سنگی میزنیم و گِلی به سمتشان پرتاب میکنیم ولی نیک که ببینیم چنین موتیفی در همه اعصار بوده و هست…
در کنار همه اینها، چند سال پیش در جشنواره و سینمای ایران فیلم “پسرکُشی” از محمدهادی کریمی را داشتیم که با نگاهی متفاوت و ورای کلیشه های تقابل پدر-پسری از نقش ریشه ای زنان در این تقابل حرف زد. در “پسرکشی” همسران مردی که همگی دخترزا بودند را در صدد کشتن فرزند زن جوان دیگری از این مرد -شوهرشان- میدیدیم و سیر روایی فیلم به شدت غیرمنتظره بود.
ای کاش در کنار آن نگاه ایستا و قابل پیش بینی تقابل های هیولایی پدر-پسری، نقش مرکزی زنان در این تقابلات به سبک و سیاق آرام و عمقنگارانه “پسرکشی” هرچه بیشتر بازنمایی گردد.











































