سینماروزان/احمد احمدی(تهیهکننده و مدیر فیلمبرداری): در سال ۱۳۸۱، بهعنوان عکاس سینما،
از سوی زندهیاد اصغر بیچاره به استاد ناصر تقوایی معرفی شدم تا برای پروژهی سینمایی رومی و زنگی به عنوان عکاس با ایشان همکاری کنم.
آقای بیچاره که از دوستان نزدیک استاد بودند، پیش از دیدار به من گفتند: «حتماً تعدادی از عکسهایت را همراه ببر. استاد در انتخاب عکاس بسیار دقیقاند. چند نفر قبل از تو رفتند، اما نتوانستند نظرشان را جلب کنند.»
با شنیدن این حرفها، در دل شور و اضطرابی خاص داشتم. اما اشتیاقم برای دیدار با یکی از بزرگترین کارگردانان تاریخ سینمای ایران بر هر تردیدی غلبه داشت.
به دفتر استاد رفتم؛ مردی آرام و اندیشمند با نگاهی ژرف و نافذ. پس از خوشآمدگویی کوتاه، عکسهایم را پیش رویش گذاشتم. او با دقتی مثالزدنی، یکییکی تصاویر را برداشت و با ذرهبینی که در دست داشت، جزئیات هر عکس را بررسی کرد. سکوت اتاق، سنگین و پر از انتظار بود. در دل با خود میگفتم شاید سرنوشت من نیز چون دیگران باشد و پذیرفته نشوم.
چند دقیقه بعد، استاد سرش را بالا آورد، نگاهی به من انداخت و با لبخندی آرام گفت: «مبارک باشه.»
در آن لحظه هنوز معنای جمله را درنیافته بودم. اما وقتی از اتاق بیرون آمدم، آقای محسن تقوایی، دستیار ایشان، با لبخند پرسید:«چی گفتن استاد؟»
گفتم: «فرمودن مبارک باشه.»
با خنده گفت: «خب، یعنی قبول شدی! برو قراردادت رو ببند.»
با شعفی وصفناپذیر از دفتر بیرون آمدم و قرارداد همکاری را بستم. احساس میکردم یکی از درخشانترین فصلهای زندگی حرفهایام در حال آغاز است؛ همکاری با ناصر تقوایی، نامی که برای هر هنرمند سینما نشانهی اعتبار و افتخار است.
اما تقدیر، داستان دیگری برایم نوشته بود. فیلم قرار بود در جزیرهی قشم فیلمبرداری شود و حضور چندماهه در آن پروژه به معنای دوری از مادرم بود که تازه دچار عارضهی مغزی شده بود. دل نمیپذیرفت که او را تنها بگذارم. با وجود تمام اشتیاقم، تصمیم گرفتم از این همکاری صرفنظر کنم.
مدتی بعد شنیدم که پروژهی رومی و زنگی نیز نیمهتمام ماند و هرگز به سرانجام نرسید. با این حال، آن دیدار کوتاه و آن جملهی سادهی «مبارک باشه» برای من یادگار لحظهای است که در آن، مسیر حرفهایام معنا و جهت تازهای یافت.
گاهی در زندگی، ارزش یک تجربه نه در نتیجه، بلکه در دیداری است که روح انسان را غنیتر میکند. روحش شاد…