سینماروزان/احمد محمداسماعیلی: سریال «الگوریتم» اثری پلیسی امنیتی براساس سنت سریال سازی تلویزیون در این ژانر بعد از تجربه های موفقی مثل خانه امن و فصل اول گاندو است؛ تجربه هایی که بعدتر در مواردی مثل سرجوخه و فریبا چندان موفق از کار در نیامدند.
الگوریتم تقریبا از الگوی سریالهای امنیتی که ابوالفضل صفری تهیه کرده است و بخشی از داستان در خارج از کشور روایت می شود پیروی می کند و تلاش می کند با استفاده از تصاویر خوش آب و رنگ سایر کشورها نظر مخاطبش را به خود جلب کند به بیان بهتر تقریبا کمتر ردپایی از کارگردانی بیژن میرباقری در اثر به چشم میخورد و اساسا کاریست متعلق به صفری که به فرض تغییر کارگردان هم بعید بود از نتیجهی فعلی چندان عدول کند.
ورای تکرار مکررات و گاندوبازی، نقطه ضعف بزرگ سریال الگوریتم فیلمنامه آن است که بیشتر مناسب ساخت یک مینی سریال شش-هفت قسمتی است تا یک سریال سی و چند قسمتی و به همین دلیل مدام شاهد تصاویر یک شکل و بدون منطقی هستیم که شخصیتها در حال رانندگی ، رفتن به کافی شاپ و یا خوردن غذا هستند.
اگر سریالهای نسبتا موفق اخیر را مرور کنیم به مواردی مثل وحشی یا در انتهای شب برخورد میکنیم که در ویژگی هشت قسمتی بودن، مشترکند؛ الگویی که سالهاست در سریال سازی جهانی نیز دنبال میشود و ابتدا یک پایلوت ۵ تا ۸ قسمتی ارائه میکنند و سپس براساس بازخوردهای صورت گرفته تصمیم میگیرند برای ادامهی کار.
شاید اگر سریال الگوریتم هم به صورت یک مینی سریال نهایتا ده قسمتی تولید میشد به مراتب جذاب تر بود تا این نسخه مطولی که سی قسمت را رد کرده.
ضعف دیگر سریال، تراز نبودن قطبهای خیر و شر با یکدیگر است. سرگرد سیاوش کیان و مافوقش به هیچ وجه کاریزما و شخصیت پردازی درستی در سمت قطب مثبت را ندارند و همین است که باعث میشود رفتار و سکنات آنها مرتب یادآور الگوی نیروهای امنیتی گاندو باشد! قدری هویت دار کردن شخصیت و بالا بردن فاز پژوهش برای شخصیت پردازی قطعا کاراکترها را به مراتب سمپاتتر میکرد.

از همه اینها گذشته معلوم نیست چرا استانداردهای اجرای نماهای اکشن پرتعقیب و گریز در سریالهای جنایی-که اصلا باید بر چنین طراحی تمرکز کنند- این قدر پایین است. بیژن میرباقری کافی بود یکی از آثار ساموئل خاچکیان مثلا فیلم معمایی-پلیسی «یوزپلنگ» را چند بار میدید تا خیلی راحت دکوپاژ زدوخورد و کشمکشهای استیلیزه را درک میکرد.
وقتی خاچکیان دقیقا چهل سال پیش و با حداقل ابزار میتوانست بالای نیم ساعت سکانس های مهیج برای فیلمی صد دقیقهای بگیرد و از درگیری در قطار تا درگیری لب مرز تا درگیری در عمارت اعیانی تا درگیری در خیابانهای تهران را به خوبی بازسازی کند چگونه است که اکنون نمیتوانیم حتی جرات کنیم که مثلا در یک درگیری جادهای، قهرمان را روی سقف قطار ببریم؟؟







































