سینماروزان/مسعود احمدی: سریال سووشون محصول پلتفرم نماوا، از آن دسته سریالهایی است که نشان میدهد بازیگری فقط ابزار روایت نیست، بلکه خودِ اقتباس است و وفاداری به متن، یعنی وفاداری به روح شخصیتها، نه به لباس و دیالوگ.
از برجستگیهای این سریال بازیگران آن هستند که حتی در نقشهای فرعی، شخصیتهای انسانی و زنده میسازند. نرگس آبیار با هوشمندی در انتخاب و هدایت بازیگران و تاکید بر شخصیت سازی بجای تیپسازی، نشان داده که اقتباس یعنی وفاداری به ادبیات از طریق بازیگری، نه فقط از طریق دیالوگ.
آبیار در اقتباس، علاوه بر ترجمه ی بصری متن، در سطح بدن و رفتار بازیگر نیز ترجمه ی خاص خودش را لحاظ نموده است و به جای اینکه از بازیگران بخواهد تیپهای تاریخی را بازسازی کنند، از آنها خواسته انسان بسازند. انسانهایی با حافظه، تناقض و تاریخ. به همین خاطر، تماشاگر با مجموعهای از چهرههای زنده روبهروست، نه کاریکاتورهای تاریخی.
به گواه تاریخ در بسیاری از اقتباسهای ایرانی که تیپهای آشنا و تکراری از قبیل زن مطیع، مرد مبارز، حاکم مستبد و جاسوس انگلیسی حضوری دائمی و پررنگ دارند، اغلب بازیگرها به سمت اغراق یا شعار میروند اما در سووشون، آبیار این تیپها را از نو تعریف میکند. او با هدایت دقیق بازیگران و تاکید برحفظ ظرافت درونی حس، به هر کاراکتر تجربهی زیستن داده است یعنی بیننده احساس میکند آنها پیش از ورود به قاب، زندگی داشتهاند.
بهنوش طباطبایی و بازی نرم و ظریف او در نقش زری، توانسته شخصیت درونی، اندیشمند و مقاوم رمان را بدون اغراق بازسازی کند. سکوتهای طولانی و نگاههای پرمعنا، جایگزین دیالوگهای طولانی رمان شده و احساسات درونی شخصیت را منتقل میکنند.
میلاد کیمرام در نقش یوسف برخلاف بسیاری از اقتباسها ( که شخصیت مرد خطی و قاطع میباشد) انسانی خاکستری و باورپذیر و پرتناقض است و تعامل طبیعی او با زری، تعادل عاطفی سریال را حفظ میکند. او با ترکیب نگاه مصمم و نوعی خستگی اخلاقی، نشان میدهد که مبارزه همیشه با تردید همراه است. این بازی از درون متزلزل ولی از بیرون استوار، دقیقاً همان پیچیدگی خاصی است که دانشور در متن برای یوسف نوشته بود و آبیار با ترجمه ی خلاقانه ی زبان بدن برای او و زری سبب شد که این دو بهعنوان دو نماد ایستادگی اخلاقی اجرای موفق و معقولی را به نمایش بگذارند. به تعبیر دیگر آبیار صدای درونی زری را به زبان بدن ترجمه کرده و از یوسف قهرمانی بدون هیایو ساخته.

این تعصب در ترجمه ی زبان بدن در دیگر شخصیتها نیز کاملا مشهود است. خان کاکا، عمه فاطمه، سودابه هندی، حاج آقا معتمد، عزت الدوله، فردوس، برادر زری، مستر زینگر، و حتی شخصیتهای فرعی کماهمیت در رمان، مانند خسرو و دختر دیوانه که در سریال به شخصیتهایی مستقل و نمادین تبدیل شدهاند، به خوبی از زبان بدن سود جستهاند. خسرو(با بازی پویا چهل تنان) پیوند گذشته و آینده است و دختر دیوانه (با اجرای درخشان ریحانه رضی) صدای وجدان جامعه و حافظه تاریخی هستند.
در رمان منبع، خسرو (پسر یوسف وزری) میراث دار رنج و امید است ولی در سریال آبیار، به طرز هوشمندانهای از کودکی در حاشیه به محور احساسی روایت تبدیل میشود. همچنین دختر دیوانه که در رمان در لایههای استعاری پنهان شده، شبحی است از انسانی طرد شده که جامعه نمیخواهد او را ببیند ولی آبیار در اقتباس خود، این شخصیت را از سایه بیرون آورده و تبدیل به پیکرۀ رنج جمعی مردم کرده است. کاراکتری که حرکات آرام، نگاه خیره و زمزمههای تکراریاش در سریال، تداعیکنندهی صدای درونی شهر است و گویی همیشه چیزی میداند که بقیه نمیدانند و تقریبا میتوان گفت که هیچ نقش کوچکی در سریال بیاهمیت به نظر نمیرسد. خدمتکار خانه، معلم بچهها، همسایهها، حتی سرباز انگلیسی، همه دارای رفتار، حافظه و هویت هستند و هر کدام از این کاراکترها بخشی از پازل تماتیک اثر را کامل میکنند.
در رمان، این شخصیتها گاه فقط برای پیشبرد روایت میآیند اما در سریال، تبدیل به بخشی از بافت انسانی اثر میشوند. خدمتکار، فقط ابزار روایت نیست. نماد طبقهی خاموش است. خان محلی، فقط ضدّقهرمان نیست؛ انسانی است که در چارچوب فرهنگی خود گرفتار مانده. پیرمرد بازار، تنها ناظر نیست، بخشی از حافظهی جمعی شهر است.این نگاه جمعی و انسانی، امضای اقتباس است.
بازیهای سریال سووشون از نظر لحن، زبان بدن و میزان اغراق، در یک تونالیتهی مشترک حرکت میکنند. آرام، شاعرانه، و واقعگرا. این هماهنگی باعث میشود سریال حس ادبی خودش را حفظ کند. گویی هر صحنه بخشی از نثر دانشور است که جان گرفته و این انسجام در بازی ها که غالبا در آثار چندبازیگره گم میشود، متاثر از شناخت و آگاهی نسبت به زبان اقتباس است.
در سریال سووشون بازیگران، در نقش مترجمان رمان هستند و هوشمندانه آموختهاند که متن را اجرا کنند، نه توضیح دهند. به همین دلیل است که حتی شخصیتهای فرعی هم بهاندازهی خود به چشم میایند، چون هرکدام حامل بخشی از روح رماناند، نه فقط بخشی از داستان…











































