سینماروزان: کتاب «قدرت بیقدرتان» نوشته واتسلاف هاول، با نگاهی تأملبرانگیز به مفهوم حقیقت، دروغ و نقش فرد در ساختارهای قدرت، در قالب نسخههای الکترونیکی و صوتی و با ترجمهها و اجراهای متنوع در فیدیبو در دسترس علاقهمندان قرار دارد.
«نیروی محرک برای بیداری میتوانست صرفا برخاسته از این واقعیت باشد که افراد جاگرفته در ساختارهای رسمی که کم و بیش با ایدئولوژی رسمی هم همدلی داشتند به دیوار سخت واقعیت، به همان گونهای که بود، برخوردند و اندک اندک از طریق بحرانهای نهفته اجتماعی و تجربههای تلخ شخصی به ماهیت و عملکرد واقعی قدرت پی بردند.»
در جهان شلوغ ما، جایی که سیاست اغلب در هیاهوی خبرهای فوری، توییتها و تحلیلهای کوتاهمدت گم میشود، گاه کتابی به دست ما میرسد که نه برای خواندن روزانه و تفریح مطالعاتی ، بلکه برای مکث و بازاندیشی نوشته شده است. «قدرت بیقدرتان» از آن دست کتابهاست؛ متنی کوتاه اما سنگینوزن، که آرام میخوانیاش و مدتی طولانی با تو میماند. واتسلاف هاول این کتاب را نه از پشت میز یک نظریهپرداز آکادمیک، بلکه از دل زیست شخصی یک شهروند تحت فشار نظامی تمامیتخواه نوشته است. همین ویژگی، به متن او صداقتی میدهد که کمتر در نوشتارهای سیاسی میتوان یافت؛ صداقتی که خودش آن را اینگونه صورتبندی میکند: «مسئله اصلی این نیست که چه کسی بر ما حکومت میکند، بلکه این است که ما چگونه زندگی میکنیم.»
«قدرت بیقدرتان» در نگاه نخست رسالهای سیاسی درباره زندگی در نظامهای سرکوبگر است، اما هرچه پیش میروی، روشنتر میشود که کتاب بیش از آنکه درباره سیاست رسمی باشد، دربارهی زندگی روزمره است: درباره دروغهایی که به آنها عادت کردهایم، سازشهایی که برای «راحتتر زندگی کردن» میپذیریم، و بهایی که ناآگاهانه برای این آرامش ظاهری میپردازیم. هاول بهدقت نشان میدهد که چگونه سیاست به درون جزئیترین لایههای زندگی نفوذ میکند، تا جایی که مرز میان اخلاق فردی و نظم سیاسی عملا از میان میرود. به تعبیر خود او، «نظام پساتوتالیتر نهتنها بر انسانها حکومت میکند، بلکه آنها را شکل میدهد.»
این متن در اصل مقالهای بلند است که هاول در اواخر دههی ۱۹۷۰ و در دوران سلطه رژیم کمونیستی بر چکسلواکی نوشت. او در این نوشته میکوشد توضیح دهد چرا نظامهای بهظاهر مستحکم، در واقع بر پایههای سستی از دروغ، ترس و عادت بنا شدهاند. مثال مشهور او از یک فروشنده ساده مغازه—که یک پوستر حکومتی را نه از سر باور، بلکه از سر اجبار پشت ویترین نصب میکند—دروازهای میشود برای ورود به بحثی بسیار عمیقتر. هاول توضیح میدهد که این فروشنده با این کار در حال انتقال یک پیام ساده است: «من مطیعام، پس مرا به حال خود بگذارید.» همین رفتار بهظاهر بیاهمیت است که به گفته هاول، «نظام را در سطحی میکروسکوپی بازتولید میکند.» گاهی یک جهان بزرگ، از دل لحظهای بسیار کوچک فرو میریزد. کافیست کسی—فردی کاملا معمولی، بیسلاح، بیقدرت و بیادعا—تصمیم بگیرد دیگر دروغ را تکرار نکند. کافیست از جایی در شهر، نوری کمجان اما سرسخت، از شکاف یک ویترین تاریک بیرون بزند.
در اینجا است که یکی از مهمترین ایدههای کتاب شکل میگیرد: اینکه قدرت الزاماً فقط از بالا اعمال نمیشود. هاول نشان میدهد که گاه این خود شهرونداناند که با تکرار مناسک ظاهری، با سکوت و همراهی منفعلانه، سیستم را زنده نگه میدارند. اما درست در همین نقطه، جرقه امید نیز زده میشود. اگر افراد عادی میتوانند با مشارکت خود—حتی اگر از سر ترس یا عادت باشد—به تداوم قدرت کمک کنند، پس میتوانند با یک «نه» ساده، آن را مختل کنند. هاول این امکان را چنین خلاصه میکند: «لحظهای که انسان دروغ را کنار میگذارد، قدرت نظام ترک برمیدارد.»
یکی از مهمترین امتیازهای «قدرت بیقدرتان» زاویه نگاه آن است. هاول نه مانند یک نظریهپرداز کلاسیک از مفاهیم انتزاعی و زبان سنگین بهره میگیرد، و نه چون یک فعال سیاسی صرف به شعارهای توخالی پناه میبرد. او ترکیبی ظریف از روایت، تحلیل فلسفی، تجربه زیسته و مشاهده اجتماعی ارائه میدهد. زبانش ساده اما دقیق است و مثالها چنان انتخاب شدهاند که حتی خواننده غیرسیاسی نیز بتواند با آنها ارتباط برقرار کند. خود هاول هم به این انتخاب آگاهانه اشاره میکند و مینویسد: «من از سیاست به عنوان مسئلهای انسانی سخن میگویم، نه به عنوان بازی قدرت.»
ویژگی متمایز دیگر کتاب، تمرکز آن بر مفهوم محوری «زندگی در حقیقت» است؛ مفهومی که قلب تپنده کل کتاب بهشمار میآید. هاول بهجای ارائه نسخههای انقلابی یا فراخوانهای پرطمطراق، از تغییری آرام اما بنیادین سخن میگوید: اینکه فرد، در حد توان خود، از دروغ فاصله بگیرد و نقش تحمیلیای را که سیستم برایش تعریف کرده نپذیرد. در نگاه او، «زندگی در حقیقت» الزاماً به معنای قهرمانی یا فداکاری بزرگ نیست؛ گاهی فقط به معنای «خودت بودن» است، حتی اگر هزینه داشته باشد. هاول مینویسد: «قدرت زندگی در حقیقت، پیشبینیناپذیر است و درست به همین دلیل ترسناک.»
از نقاط قوت کتاب، بیتردید عمق محتوایی آن است. «قدرت بیقدرتان» با وجود حجم کم، لایههای معنایی متعددی دارد و میتوان آن را بارها خواند و هر بار نکتهای تازه در آن یافت. سبک نوشتاری هاول نیز نقطه قوت مهمی است: نثری روان، بیادعا و عاری از خودنمایی، اما سرشار از دقت مفهومی و حساسیت اخلاقی. پیام کتاب با وجود سیاسی بودن، لحنی انسانی دارد و همین باعث میشود خواننده احساس نکند با بیانیهای ایدئولوژیک روبهرو است.
با اینحال، کتاب بینقص نیست. برای برخی خوانندگان، بهویژه کسانی که به دنبال راهحلهای فوری و دستورالعملهای روشن سیاسی هستند، رویکرد تأملی و غیرنسخهمحور هاول ممکن است کافی نباشد. خود هاول هم آگاه است که پاسخهای سادهای ارائه نمیدهد و صریح میگوید: «زندگی در حقیقت، پروژهای است بدون تضمین موفقیت.» افزون بر این، ارجاعات غیرمستقیم به فضای سیاسی اروپای شرقی در دهه هفتاد میلادی، گاه نیازمند آشنایی تاریخی است؛ هرچند مضمون اصلی کتاب فراتر از زمان و مکان خاص خود معنا پیدا میکند.
واتسلاف هاول پیش از آنکه رئیسجمهور شود، نمایشنامهنویس و متفکری منتقد بود. «قدرت بیقدرتان» را میتوان نقطه تلاقی اندیشهی فلسفی و کنش سیاسی او دانست؛ کتابی که نهتنها مهمترین اثر غیرداستانیاش محسوب میشود، بلکه کلید فهم بسیاری از مواضع و تصمیمهای بعدی اوست. زمانی که هاول بعدها به قدرت رسمی رسید، بسیاری گفتند او همان ایدههایی را که سالها پیش نوشته بود، اینبار در عرصه سیاست عملی آزمود.
از زمان انتشار، «قدرت بیقدرتان» توجه منتقدان، دانشگاهیان و فعالان اجتماعی را در سراسر جهان جلب کرده است. بسیاری آن را یکی از مهمترین متون قرن بیستم درباره مقاومت مدنی دانستهاند؛ متنی که بدون توسل به خشونت، به ریشههای اطاعت و سلطه میپردازد. خوانندگان نیز اغلب از تأثیر شخصی و درونی کتاب سخن میگویند؛ از اینکه پس از خواندن آن، دیگر نمیتوانند نسبت خود با دروغهای کوچک روزمره را نادیده بگیرند.
شاید پرسش اصلی این باشد : متنی که بیش از چهار دهه پیش نوشته شده است، چه نسبتی با امروز ما دارد؟ پاسخ روشن است: هاول درباره سازوکارهایی مینویسد که هنوز زندهاند، فقط شکل عوض کردهاند. او نه صرفا یک نظام سیاسی خاص، بلکه منطق پنهان قدرت، عادت، ترس و سازش را واکاوی میکند. به همین دلیل «قدرت بیقدرتان» همچنان خواندنی است؛ کتابی که یادآوری میکند «حتی یک عمل کوچک خارج از دایره دروغ، میتواند کل نظامی دروغمحور را به لرزه درآورد.»
این کتاب برای خوانندگانی مناسب است که به سیاست علاقه دارند اما از شعار خستهاند؛ برای کسانی که میخواهند نقش فرد را در برابر ساختارهای بزرگ قدرت بفهمند؛ و برای هر کسی که به پیوند میان اخلاق، حقیقت و زندگی روزمره فکر میکند. خواندن آن شاید اطلاعات خام زیادی به خواننده اضافه نکند، اما بیتردید زاویه نگاهها را تغییر میدهد. در نهایت، «قدرت بیقدرتان» یادآوری میکند که حتی در تیرهترین فضاها نیز نوعی قدرت وجود دارد؛ قدرتی که از دل صداقت و آگاهی فردی برمیخیزد، این قدرت آرام است اما ریشهای و محکم و تاثیرگذار.
اگر میانهی خوبی با کتاب دیجیتال دارید، میتوانید نسخه الکترونیک و صوتی «قدرت بیقدرتان» را در پلتفرم فیدیبو و «فیدیپلاس» بخوانید و کتاب صوتی آن را بشنوید.
این کتاب واتسلاف هاول در بخش کتابهای الکترونیکی فیدیبو با ترجمه احسان کیانی خواه از انتشارات «نشر نو» در دسترس علاقهمندان قرار دارد.
در بخش کتابهای صوتی نیز، «ماه آوا» نسخه ترجمهشده انتشارات نشر نو را با صدای رضا عمرانی منتشر کرده است. نسخه صوتی «قدرت بی قدرتان» با ترجمه یاسین قاسمی بجد و با صدای محمدرضا علیشاهی و همچنین با صدای امیرحسین مشهدی در اختیار مخاطبان فیدیبو قرار دارد.









































