یک ابهام تازه! ⇐چرا در تقویم رسمی فیاپف، هیچ نامی از جشنوارهی جهانی فجر نیست!؟+عکس
سینماروزان/حامد مظفری: برگزارکنندگان بینالملل فجر مدتها درانتظار فیاپف بودند تا زمانی برای برگزاری جشنواره به آنها بدهد و درنهایت گفتند طبق دستور فیاپف فقط در دسامبر(آذرماه) است که میشود جشنواره را برگزار کرد.
با این حال در تقویم رسمی فیاپف مرتبط با ماه دسامبر، هیچ نامی از بینالملل فجر یا جشنواره جهانی فجر به چشم نمیخورد.
یک ماه عقب تر و در تقویم نوامبر فیاپف، نام جشنواره های مختلف از توکیو تا کلکته و قاهره و تورین و ماردل پلاتا به چشم میخورد ولی در تقویم دسامبر هیچ نامی از بینالملل فجر نیست. چرا؟؟
اینکه اساسا عنوان بینالملل فجر را گره زدهاند به دههی فجر و باید حوالی همان دهه فجر برگزار شود و نه زمانی دیگر، به کنار و اینکه بهلحاظ جغرافیایی چنین جشنواره ای را با تهران میشناسند و نه شهری دیگر مثل شیراز، هم به کنار؛ اینکه اصلا چرا باید برای برگزاری چنین جشنوارهای از فیاپف، تایم گرفت هم به کنار؟
فقط چرا همان فیاپف، نام بینالملل فجر را در تقویم رسمی خود قرار نداده؟
تقویم نوامبر فیاپف/بدون ذکر نام جشنواره جهانی فجر
تقویم دسامبر فیاپف/بدون ذکر نام جشنواره جهانی فجر
اقتباس بهجای تألیف!/فوت ناصر تقوایی که “قیصر” را “باجخور” میدید و ناخداخورشید را “معتبر”!
سینماروزان/حامد مظفری: ناصر تقوایی کارگردان ایرانی در ۸۴سالگی مرحوم شد.
ناصر تقوایی زادهٔ ۲۲ تیرِ ۱۳۲۰ آبادان بود. پدرش، علی تقوایی کارمند اداره گمرک بود و به همین رو او ناگزیر بود تا همراه پدر به بندر لنگه سفر کند. ناصر تقوایی از همان سالهای نوجوانی به سینما و ادبیات علاقهمند شد و بعد از پایان تحصیلات در دبیرستان رازی آبادان جذب تلویزیون شد و اقدام به ساخت مستند برای تلویزیون نمود.
مستند تاکسیمتر که در سال ۱۳۴۶ برای تلویزیون ساخته شد نخستین فعالیت او در عرصه فیلمسازی محسوب میشود. مستندهایی چون مشهد قالی، فروغ فرّخزاد ۱۳ دی ۱۳۱۳ – ۲۴ بهمن ۱۳۴۵، اربعین و باد جن مهمترین مستندهای تقوایی هستند.
اولین فیلم داستانی تقوایی، فیلم کوتاه رهایی از محصولات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود و تلاش داشت مفهوم آزادی را از دریچه ذهن پسربچه ای که یک ماهی قرمز صید کرده، صرف کند.
ناصر تقوایی را بیش از آن که مولف بدانیم باید فیلمسازی بدانیم که سعی میکرد داستان هایی که دوست دارد را اقتباس کرده و به فیلم برگرداند. از همان فیلم بلند اولش-آرامش در حضور دیگران-که براساس یکی از نوشتههای غلامحسین ساعدی از مجموعه داستان واهمههای بینام و نشان، انتخاب شد، ذوق اقتباس در تقوایی دیده میشد.
فیلم صادق کرده- اقتباس از زندگی واقعی صادق ابداناني، مشهور به صادق كرده بود؛ قاتل زنجيرهاي رانندگان كاميون در دهه چهل!
به دنبال آن فیلم نفرین را ساخت براساس داستان باتلاق نوشته میکا والتاری فنلاندی.
برجستهترین آثار ناصر تقوایی یعنی سریال دایی جان ناپلئون و فیلم ناخدا خورشید هم یکی اقتباس از رمان ایرج پزشکزاد است و دیگری اقتباس از داستان داشتن و نداشتن ارنست همینگوی.
تقوایی بعد از انقلاب سه فیلم بلند و یک مستند و یک فیلم کوتاه ساخت. به غیر از فیلم ناخدا خورشید که بهترین فیلم کارنامه او لقب گرفت و جایزهای از جشنواره لوکارنو برد، ای ایران، کاغذ بی خط و مستند تمرین آخر-با موضوع تعزیه- و فیلم کوتاه کشتی یونانی،دیگر آثار بعد از انقلاب او هستند که در این بین آخرین فیلمش-کاغذ بی خط- نیز براساس داستانی از مینو فرشچی ساخته شد.
تقوایی بعد از کاغذ بی خط دیگر نتوانست یا نشد که فیلم بسازد. او البته تلاشهایی ناموفق داشت برای ساخت فیلم “چای تلخ” حول جنگ ایران و عراق و فیلم تاریخی “زنگی و رومی” حول درگیری های جنوب در جنگ جهانی دوم و با اینکه هر دو پروژه وارد پیش تولید شده و حتی دقایقی از آنها فیلمبرداری شدند اما درنهایت به تولید نرسیدند.
حسن جلایر تهیهکننده زنگی و رومی و سعید حاجی میری تهیه کننده چای تلخ، تلاش زیادی کردند تا تقوایی بتواند فیلم بسازد ولی نتوانستند و با اینکه تقوایی مثلا میخواست کاری کند که رفیق قدیمی اش-سعید راد- با زنگی و رومی به سینما برگردد ولی این پروژه متوقف شد و بعدتر راد از فیلم دوئل احمدرضا درویش سربرآورد!
تقوایی به جز اینها در طی سالیان کاری خود پروژه های دیگری را هم داشت که یا اصلا تولید نشد یا نیمه کاره رها شد و ازجمله آنها همان سریال کوچک جنگلی که او میخواست باز هم با یک اقتباس از داستان احمد احرار آن را بسازد ولی نشد و بهروز افخمی کار را پایان داد.
یا اقتباس از داستان شوهر آهو خانم علیمحمد افغان که به جایی نرسید و داوود ملاپور فیلمی براساس آن ساخت یا تولید فیلم جنگی “مسجد جامع” که به دلیل مخالفت مدیران دهه شصت به جایی نرسید.
تقوایی بارها گله کرده بود که چرا او نتوانسته چای تلخ و مسجدجامع را بسازد و بعد بخشی از استخوان بندی داستانی این آثار بدل شده به فیلمهایی مثل روز سوم و کلی هم جایزه گرفته؟؟
ولی برخی قرائن حکایت از نوعی دوگانگی در همان کارگردانی چای تلخ هم به چشم میخورد و به عنوان مثال اینکه در نمایی از فیلم و در مدرسهای در جنوب ایران، معلم را با پوشش مشابه آموزگاران فلسطینی و در حال آموزش زبان عربی می بینیم!؟؟
فوت ناصر تقوایی
ناصر تقوایی در کنار مسعود کیمیایی از فیلمسازان موسوم به موج نوی ایران بودند ولی تقوایی همواره با فیلم تاریخساز کیمیایی-قیصر- مشکل داشت چنان که در کتاب “به روایت ناصر تقوایی” چنین گفته بود: اصلا مایل نبودم فیلمی شبیه قیصر بسازم چون هرگز شخصیت جاهلی مثل قیصر توی کَت من نمیرفت مخصوصا با سابقه ای که از این آدمها در جامعه داشتیم. اینها در جریانهای سیاسی همیشه نقش ضدّمردمی داشتهاند، اینها مشتی باجخور و میدان دار و چاقوکش و پیشپاافتاده بودند!
و شاید برای همین بود که وقتی ناخدا خورشید را میساخت به جای انتقام فردی، او را به قهرمانی عدالتخواه بدل کرد که میخواهد حق طبقه اقتصادی خود را از امثال خواجه ماجد بگیرد…تقوایی در همان کتاب درباره این شخصیت گفته بود: ناخداخورشید یا خورشیدو نام یک شخصیت واقعی در جنوب بود و حتی ماجرای زندگی واقعی او شبیه داستان همینگوی بود. خورشیدو یک آدم علاقمند به سیاست و مرد بود؛ او جوانمرد است و کار خلاف نمیکند و پیش مردم اعتبار دارد!
ناصر تقوایی سه بار ازدواج کرد. همسر اولش شهرنوش پارسی پور(نویسنده)، همسر دومش شهین دخت بهزادی(طراح داخلی) و همسر سومش مرضیه وفامهر(کارگردان) بود.
چرا روسای جسور(!) خانهی سینما از فروزان و طوطی سلیمی و ایرن و پوری بنایی نگفتند؟؟
سینماروزان/حامد مظفری: جشن خانهی سینمای امسال- که اول بنا بود برگزار نشود و بعد در موزهی سینما برگزار شد!-چنان پارادوکسیکال بود که امیرعلی فرزند ناصر ملکمطیعی را به خروش آورد که بر گردانندگان بتازد بابت سوءاستفادهای که از تصویر و نام پدرش در جشنی صورت گرفت که عامل ممنوعکاری پدر-محمد بهشتی- را در صدر نشاند.
پارادوکس اول همان است که امیرعلی میگوید؛ چگونه میشود در جشن خانه سینما، محمد بهشتی-عامل ممنوعیت- را ردیف اول نشاند و بعد از فردین و بهروز و ناصر یاد کرد و تصاویر آنها را نشان داد؟
پارادوکس دوم: روسای خانه سینما بر فرض که میخواهند جبران مافات کنند و تاریخ سینما را مرور، چرا جرأت نکردند از پارتنرهای زن همان فردین و ناصر و بهروز بگویند؟
بالاخره آن سینمای قبل انقلاب که فقط بازیگر مرد نداشته، کلی بازیگر زن هم بودهاند. چرا روسای خانه سینما از فروزان و طوطی سلیمی و آذر شیوا و ایرن و روشنک صدر و… نگفتند؟ پوری بنایی که زنده است و حیّ و حاضر! چرا جرأت نداشتند او را روی سن بفرستند؟
جز این است که این جماعت مردانهی خانهی سینما در باطن به زنان اعتقاد ندارند و فقط میخواهند ژست دگراندیشی بگیرند که دیگر جواب هم نمیدهد؟
پارادوکس سوم: در جشن کذایی خانهی سینما هر که روی سن رفته یک تندی و تیزی و متلکطوری در حرفهایش به چشم میخورد به طوری که حس میشد انگار همه حرفها را یک نفر نوشته و به بقیه داده!؟ یا لااقل از قبل خط کلی حرفها را هماهنگ کرده و دستِ آقایان و خانمها دادهاند و نتیجه هم که میبینیم حتی چک نکردهاند بازیگری که خودش کمدی تجاری های منشوری دارد نمیتواند علیه کمدی مبتذل حرف بزند و شاید متن شخص دیگری را به او دادهاند و او نیز عین شاگردهای تنبلی که فقط متن را حفظ کرده تا نمره بیاورد، روخوانی کرده و عاقبت؟ شلیک خنده ی مخاطب در فضای مجازی…
واقعا نمیشد این نگاه توتالیتاریسم حزبیمسلکان را از این جشن جدا کرد؟ مگر نمیگویید ضدّاستبدادی هستيد پس چرا اجازه نمیدهید لااقل مهمانان، حرف خودشان را بزنند؟ بس نیست سی و چند سال حقنهی واژگان تکراری به سخنرانان این جشن که حاصلش شده حقارت بدنه ی سینما که حتی سازمان تامین اجتماعی آنها را به حساب نمیآورد تا یک کد کارگاهی به همین خانه سینما بدهد؟؟
پارادوکس چهارم: آقایان چپزده که برخی هنوز سبیل استالینی- حالا کمی کوتاه تر و بلندتر- دارید، شما دیگر چرا به تبلیغ مظاهر فیلمفارسی افتادید؟ چند دهه با توسل به گاو و طبیعت بیجان و نار و نی، سینمای مردمی را تحقیر و خفه کردید و حالا عکس فردین و ناصر و بهروز را نشان میدهید؟ اشکآور است وضعیتتان که چنان از جامعه عقبید که از حال و روز نسل پیشبرندهی زد بیخبرید! نسلی که معین را هم جز با پسوند زد نمیشناسد و وقتی بگویی فردین، ذوق میکند و میگوید: امین فردین را میگویی؟
الفاتحه:
آقایان بیانیه نویسی که بیانیه های همه را یکجور سوفله کردید، اگر هدفتان محاکمهی ساختار است، چرا همان متهم اصلی ممنوعکاری را بالا نبردید و او را استنطاق نکردید؟
یک بار تکلیف را روشن کنید! اگر تیول محمد بهشتی شیرازی هستید پس پزتان باید خانه دوست کجاست باشد نه قیصر و بهروز و ناصر و اگر هم از ایشان برائت جستهاید که چرا باز او را در ردیف اول مینشانید؟
بعد تازه میرسیم به همان خط اول که اول میگویید جشن نداریم و بعد میروید در ارگان زیرمجموعهی دولت جمهوری اسلامی، جشن میگیرید و تازه قبلش هم که به بهانهی همین خانه سینما، بودجه از دولت جمهوری اسلامی میگیرید و بعد در جشنی که با بودجه نظام برگزار شده میخواهید متلک به نظام بیندازید.
از دو حالت خارج نیست؛ یا بیانیههای متلکبارتان فیک است و «هماهنگشده» یا نفاق چنان با سلولهایتان عجین شده که راهی ندارید جز اینکه به قول سعدی علیهالرحمه، چند کیلو «آب خرابات» جور کنید و…
روز سینما؟/«هیچیندار» مثل اهالی سینما!
سینماروزان: همواره روز سینما یا ایام جشنواره فیلم فجر که میشود همه از مدیر تا وزیر و وکیل و… درباره اهمیت سینما و لزوم حفظ حرمت اهالی باسابقهی سینما حرف میزنند ولی شاید کمتر کسی بداند که بدنهی سینما در ساختار صنفی کشور، جزو کمتوانترینها است.
حامد مظفری منتقد و روزنامهنگار با بیان مطلب فوق روی آنتن رادیوتهران گفت: سینما در تقویم رسمی ایران یک روز دارد، سینمای ایران، خانهی سینما دارد، سینمای ایران، سازمان سینمایی دارد، سینمای ایران، دهها جشنواره سینمایی و چندین ارگان دارد که مشغول تولید فیلم هستند ولی اهالی سینما حتی یک کُد بیمه ای در ساختار تامین اجتماعی ندارند.
او تاکید کرد: صنفی که کُد تامین ندارد تقریبا «هیچیندار» است چون اهالی سینما مجبورند بهصورت خویشفرما بیمه شوند و درنتیجه نه بیمهی بیکاری دارند و نه عیدی و سنوات و نه حمایتهای معیشتی و نه هیچ چیز دیگر.
مدیر رسانه تحلیلی سینماروزان افزود: سینمای ایران بیش از صد سال تاریخ دارد و خانهی سینما نیز حدود سه دهه و نیم از عمرش میگذرد اما خانواده سینما حتی به اندازه کارگران قراردادی هم اهمیت ندارند چون کارگر قراردادی میتواند از طریق کارگاهش بیمه شود و بعد از بیکاری به دنبال بیمه بیکاری برود و چند ماهی حقوق بگیرد ولی متاسفانه خانه سینما حتی کُد کارگاهی در ساختار تامین اجتماعی ندارد و سینماگران بعد از معرفی به صندوق هنر به صورت خویشفرما بیمه میشوند.
این منتقد و روزنامهنگار خاطرنشان ساخت: زمانی آمدند و صنوف خانه سینما را به صورت کارگری-استانی در «وزارت کار» ثبت کردند ولی واقعیت این است که اعضای صنوف خانه سینما حتی نمیتوانند بعد از کارگری شدن به عضویت «خانه کارگر» درآیند چون شرط عضویت در خانه کارگر هم داشتن کُد کارگاهی است که سالهاست از اهالی سینما دریغ شده.
حامد مظفری در پایان بیان داشت: محمد خزاعی رئیس قبلی سازمان سینمایی-شاید چون خودش تهیهکننده بود- تلاشهایی را کرد برای ارتقای بیمه بازنشستگی اهالی سینما و تخصیص کد کارگاهی در تامین اجتماعی اما درنهایت فوت سیدابراهیم رییسی، آن برنامه را هم ناتمام گذاشت. شخصا امیدوارم رائد فریدزاده در سال دوم ریاستش بیخیال دعواهای حیدری-نعمتی تمامیتخواهانِ سینما شده و همین یک کار را برای خانوادهی سینما انجام دهد و در تعامل با تامین اجتماعی یک کُد بیمهای اختصاصی برای اهالی سینما بگیرد تا اهالی سینما بیش از این تحقیر نشوند.
مرگ ژاکلین؛ ترانهسرایی که پدرش-ویگن- رهایش کرد و امام رضا(ع) حاجتش داد!
سینماروزان/حامد مظفری: ژاکلین دِردِریان آهنگساز و ترانهسرای ارمنیتبار ایرانی در ۷۲سالگی درگذشت.
ژاکلین دِردِریان متولد آذر ۱۳۳۱ و فرزند ویگن، خوانندهٔ ایرانی و خواهر (دوقلوی) آیلین بازیگر ایرانی بود.
چنان که ژاکلین در خاطراتش آورده، در نوجوانی و بعد از آن که ویگن، خانواده را ترک میکند، ژاکلین و خانواده از نظر اقتصادی به شدت دچار مشکل شده و به سختی امرار معاش میکنند ولی ژاکلین که چهرهی زیبایی هم نداشته سعی میکند هر طور که هست مسیر پدر را ادامه داده و با ترانهسرایی راهی در عالم هنر پیدا کند و باز چنان که خودش گفته در حضیض تنگدستی و با اینکه ارمنی بوده، توسل میکند به امام رضا(ع) و اینجاست که رفته رفته آثارش مورد توجه قرار میگیرد و راهش در ترانه سرایی و آهنگسازی هموار میگردد.
ژاکلین در ابتدا به دنبال خوانندگی بود و برای این منظور برخی ترانه های اولیهاش را با صدای خود اجرا کرد و پیش تهیهکنندگان مختلفی برد و درنهایت ترانه «پرنده» بود که مورد توجه تهیهکننده وقتِ گوگوش قرار گرفت ولی او از سرمایهگذاری بر صدای ژاکلین سرباز زد و اصرار داشت که این ترانه را باید گوگوش بخواند. «پرنده» با صدای گوگوش خوانده شد و دستمزد اندکی نصیب ژاکلین شد ولی به هر حال همان «پرنده» باعث شد کم کم پیشنهادات دیگری به سمت ژاکلین بیاید و او بتواند ظرف پنج دهه با بسیاری از خوانندگان پاپ از ابی و معین تا سیاوش قمیشی، شهرام و شهره صولتی، مرتضی برجسته، مهستی، اندی، کوروس و… و البته درنهایت پدرش ویگن، همکاری کند.
ژاکلین متعاقب ورود خود به جریان موسیقی کمک کرد که خواهر دوقلویش آیلین وارد سینما شده و با بازیگری در کنار فرزان دلجو، یکی از زوجهای خاطرهساز سینمای ایران را شکل دهد.
ژاکلین بعد از انقلاب به آمریکا مهاجرت کرد و در آنجا کار ترانه سرایی و آهنگسازی را ادامه داد و هرازگاه نیز در برخی شبکه های فارسی زبان به عنوان مجری برنامه های تخصصی هنری حضور یافت.
ژاکلین صدای خوبی هم داشت و بعد از تثبیت به عنوان ترانه سرا چندین آلبوم مستقل یا مشترک با ویگن و کتی-خواهرش را به عنوان خواننده ارائه کرد و ازجمله آشتی، خاطرات من، مافیا، شکوفه های ایران، شازده پسر و…! در بین این آلبوم ها، «مافیا» که با همراهی کاترین(کتی) خواهرش ارائه داد بسیار مورد توجه قرار گرفتو قطعه «دوماد» این آلبوم تا مدتها گل سرسبد پخش در مراسم عروسی بود.
مرگ ژاکلین که پدر رهایش کرد و امام رضا(ع) حاجتش داد!
ماجرای ارادت ژاکلین به امام رضا(ع) خواندنی است؛ژاکلین چنان که خود گفته بعد از زیارت امام رضا(ع)، شبی خواب یکی از یاران حضرت علی(ع) را میبیند که یک کشکول را به او هدیه میدهد و پس از بیداری قطعه دلواپسی را مینویسد: دلواپسی ندارم تا که علی یارته/دستهای پاک این امام همیشه همراهته/آخه دلواپسی وقتی میاد که اعتقاد بمیره/ دل آدم بی اختیار از روزگار بگیره/دست علی سپردمت تا بدونی دوست دارمت…
بعد از سرودن این ترانه که بعدها با تنظیم کاظم عالمی-توسط شهرام صولتی خوانده شد، تازه ژاکلین یادِ نذرش برای امام رضا(ع) می افتد و قطعه ای با عنوان «امام رضا(ع)» را میسراید با این مطلع: یادش بخیر اون زمونا که خونهم تو وطن بود زیارت امام رضا همیشه کار من بود..
ژاکلین ملودی قطعه را ساخت و چون از اعتقاد شهره صولتی به امام خبر داشت، قطعه را به او داد که با تنظیم شوبرت آواکیان ارمنی، اجرا شد و خیلی هم سروصدا کرد. ژاکلین در عین اینکه از اجرای شهره دفاع کرد اما از میکآپ تند و تیز شهره در کلیپ این قطعه دلخور بود و معتقد بود که شهره میتوانسته کمی متعادلتر گریم کند!
ژاکلین با وجود زندگی پرفراز و نشیبی که داشت همواره از پدر و مادر خود به نیکی یاد کرد و با اینکه هیچگاه با همسران بعدیِ ویگن ارتباط خوبی نداشت اما پدرش را جز به نیکی یاد نکرد.
مرگ ایرج صغیری؛ ابوذرِ شریعتی و سازندهی نسخهی توقیفی “ناخدا خورشید”! ؟
سینماروزان/حامد مظفری: ایرج صغیری نویسنده و کارگردان ایرانی در ۷۹سالگی مرحوم شد.
ایرج صغیری متولد ۱ آذر ۱۳۲۵ بوشهر بود و تحصيلات ابتدايي و دبيرستان را در بوشهر گذراند و بعد از فارغالتحصیلی ادبیات از دانشگاه مشهد به تهران آمد و کار نویسندگی و بازیگری و کارگردانی را پی گرفت.
سابقه بازیگری ایرج صغیری به نوجوانی و تئاترهای دوران دبیرستان برمیگشت و البته همزمان سابقه بازی در تعزیه های محلی را نیز داشت.
صغیری حین تحصیل در دانشگاه مشهد ابتدا جذب تفکرات چپ و به خصوص فدائیان خلق شد ولی خیلی زود و پس از ورود علی شریعتی-که مدتی برای تدریس جامعه شناسی به آنجا رفته بود- تحت تاثیر او قرار گرفت…
مرگ ایرج صغیری نویسنده و کارگردان
صغیری حین تحصیل در دانشگاه با داریوش ارجمند که کارهای دانشجویی کارگردانی میکرد، آشنا شد و در چند کار او بازی کرد و بعد از آن که رضا دانشور نمایشنامه “تنهایی ابوذر” را براساس کتاب “ابوذر غفاری، خداپرست سوسیالیست” نوشته “جوده السحار” ترجمه علی شریعتی- نوشت و داریوش ارجمند تحت نظر علی شریعتی به اجرای آن متمایل شد، صغیری به عنوان بازیگر نقش ابوذر انتخاب شد.
علی شریعتی که کار صغیری را در تئاتری دانشجویی به اسم “قضاوت” از آثار برتولت برشت دیده بود، او را به سمت بازی در نمایش “ابوذر” -نوشته رضا دانشور و کارگردانی داریوش ارجمند-که تحت نظارت خودش اجرا میشد، سوق داد.
البته شریعتی در ابتدا مخالف بازی صغیری در نقش ابوذر بود اما بعد از تماشای اجراهای مختلف-ابتدا در دانشگاه و بعد در حسینیه ارشاد- کار او را با لارنس الیویه، مقایسه کرد!
“قلندرخونه”، “محپلنگ”، “سرباز” و “شب شولای عبدالرحمن” از تجربههای نویسندگی صغیری بودند. در این بین “قلندرخونه” -که تقابلهای کارگر-کارفرما را به قیام کربلا پیوند زده بود- ابتدا در جشن هنر شیراز اجرا شد و نه تنها بارها تجدید چاپ شد بلکه اجراهای مختلف هم داشت.
صغیری در میانه دهه شصت فیلمی به نام “سفر غریب” ساخت که خط داستانی آن شباهت بسیاری با “ناخدا خورشید”ناصر تقوایی داشت اما صغیری بدشانسی آورد و فیلمش که با بازیگران بومی جنوب ساخته شده بود، مدتها توقیف ماند و درنهایت نیز چندان دیده نشد!
جالب و عجیب آن که بازیگر “ناخدا خورشید” همان داریوش ارجمند ی بود که کارگردانی نمایش “ابوذر” با بازی صغیری را انجام داده بود.
اینکه چرا “مسافر غریب” دیده نشد و “ناخدا خورشید” بالا آمد را صغیری خودش هم نفهمید و در گفتگویی از بهانه های مدیران وقت فارابی گلایه کرد که نصف راشهای فیلم او را دور ریختند و بهانههای فنی تراشیدند تا فیلمش، دیده نشود و نتواند در سینما ادامهی کار دهد.
پوستر فیلم سفر غریب
صغیری بعد از ناکامی در سینما به تلویزیون رفت و یکی دو سریال ساخت و آنجا نیز درگیری با سلایق شخصی مدیران، آزارش داد و درنهایت به نویسندگی ادامه داد و آثاری نظیر “خالو نکیسا، بنات النعش و یوزپلنگ”، “خلخال شوم”، “ام کلثوم”، “انگلیسیها در بوشهر”، “آواز تیتروها” و… را به بازار نشر ارائه کرد.
فرزان دلجو: با «چارلی باستر» به ایران میآیم+اظهارنظر دربارهی«صبحانه با زرافهها»، «آقازاده» و…
سینماروزان/حامد مظفری: در دهه پنجاه در سینمای ایران ستارهای متولد شد به نام فرزان دلجو محبوب مخاطبان جوان سینما.
محمد(فرزان) دلجو از بازیگران و کارگردانان شناختهشده با «علفهای هرز»، «بوی گندم»، «یاران»، «شب غریبان»، «ماهیها در خاک میمیرند» و…، اخیرا کار ساخت فیلمی با عنوان «چارلی باستر» را به پایان رسانده و برنامههایی برای اکران سراسری آن دارد.
فرزان دلجو در این باره به سینماروزان گفت: فیلم «چارلی باستر» مورد توجه کمپانیهای پخش فیلم قرار گرفته است و با پایان مراحل فنی نهایتا تا ژانویه ۲۰۲۶(دی ماه) در سینماهای سراسری آمریکا به اکران میاید و پس از آن نیز برنامههایی برای اکران در کشورهای دیگر داریم.
فرزان دلجو در پشت صحنه فیلم چارلی باستر
فرزان دلجو پیرامون خط داستانی فیلم تازهاش گفت: «چارلی باستر» روایتگر معصومیت انسان ها در این جهان پر هیاهوست. چارلی باستر قامت زندگیست؛ ثروتش یک دوچرخه هست و عشقش دختر گل فروش محله، شغلش پخش پیتزا ست! او در عین سادگی، دو راز پنهان دارد که کشف این دو راز برعهده تماشاگر است. «چارلی باستر» در دنیایی میان رئالیسم و سوررئالیسم و به گونهای غیرقابل پیش بینی جلو رفته و پایانی غیرمنتظره دارد. در «چارلی باستر» تصویر بیشتر از دیالوگ، قصه را روایت میکند.
فرزان دلجو تاکید کرد: فیلم «چارلی باستر» به علت قصه انسانی و فقدان صحنه های حاشیهساز(!) به امید خدا بعد از اکران خارج در ایران هم قابل نمایش است. البته سال قبل هم میشد فیلم را به فستیوال فجر داد و تلاشهایی از سوی علی عطشانی تهیهکنندهمان، صورت گرفت- اما ترجیح دادیم که امور پستولید را با طمانینه پیش ببریم و امسال بعد از اکران آمریکا، شرایط اکران داخل ایران را فراهم خواهیم کرد.
نماهایی از فیلم چارلی باستر
چقدر شباهت است بین چارلی باستر و فیلمهای خاطره سازی نظیر «بوی گندم»، «ماهیها…»، «یاران» و «علفهای هرز»؟ و… فرزان دلجو در پاسخ به این پرسش سینماروزان اظهار داشت: شباهت میان کارهای گذشتهی من و فیلم چارلی باستر در نگاه متفاوت به سینماست. شاید چارلی باستر به سبک و سیاقی تعلق دارد که در هیاهوی سینمای گیشه و آوانگارد ، به نوعی خودش میخواهد سبکی تازه ای را ارائه دهد؛ سبکی که سال هاست در جهان کم رنگ و کمرنگ تر شده و انگار چارلی باستر سلامی تازه به سینمای امروز هالیوود است.
پوستر فیلم چارلی باستر
فرزان دلجو اخیرا نگارش و کارگردانی یک تئاتر با عنوان «پرشین تینگز» یا همان «چیزهای ایرانی» را نیز انجام داده که همراه با شهرام شبپره و هشت بازیگر سینما و تئاتر اواخر آذرماه در دوبی روی صحنه خواهد رفت. دلجو در چرایی رفتن به سمت این نمایش گفت: نمایش پرشین تینگز، آینه تمامنمای جامعه ایرانی در این سو و آن سو ست و راوی زخمهایی است که در پوستهی شکلاتی پیچیده شده است یا به زبان ساده تر این نمایش دارای رویه و آستر(!)ی شیرین بر بطنی دردناک است!!
او افزود: اینکه چرا کار طنز را ترجیح دادم متاثر از حال و هوای جامعه ایرانی است. با توجه به شرایط حاضر که تقریبا همه مینالند پرداختن به سبک آوانگارد و اقتباس از آثار نمایشنامهنویسان نامی چون شکسپیر و مولیر و چحوف و مثلا اقتباس از «در انتظار گودو» و…… فقط ژست روشنفکرانهی بعضی ها را سیراب میکند ! اما ما بر لبه تیغ نمایش پرشین تینگز را آماده اجرا کرده ایم تا انشاءالله هم تماشاگر خاص و هم تماشاگر عام یکسان از آن لذت ببرند.
فرزان دلجو گرچه سالهاست ایران نیست اما هرگاه فرصت کند محصولات تولیدی داخل را هم میبیند. دلجو به سینماروزان گفت: تا جایی که مشغوله کاری اجازه دهد محصولات همکاران داخلی را میبینم. مثلا اخیرا فیلم «صبحانه با زرافه ها»-ساخته سروش صحت و به تهیهکنندگی سیدمصطفی احمدی-را دیدم که با توجه به جمیع محدودیت ها بسیار بر دل مینشیند. ما بازیگران و فیلمسازان برجسته ای داریم که خلاقیتشان در بند بازی های رایج سانسور کمرنگ میشود. از میان سریال ها «آقازاده»-به تهیهکنندگی حامد عنقا و کارگردانی بهرنگ توفیقی- بسیار تماشائی بود و سعی کرده بود هم تماشاگرپسند باشد و هم اجرای استانداردی داشته باشد.
او خاطرنشان ساخت: البته که به مانند همه جای دنیا بعضی از فیلم ها و سریالها نیز فارغ از گونه ی کمدی یا غیرکمدی، اسیر تکرار مکررات هستند و آثاری هستند توهین کننده به مخاطب و شاید بسیار مفتضح تر از فیلمهای دهه ۳۰ و ۴۰ خودمان! ولی هنر ایرانی همواره قلههای خود را داشته و در نهایت فیلم و سریال خوب همچنان داریم و شخصا با بسیاری از همکاران داخل رفاقت تنگاتنگ دارم و برای جامعه هنر آرزوی موفقیت دارم.
فرزان دلجو در حال تمرین نمایش پرشین تینگز
گفتنی است “چارلی باستر” به تهیه کنندگی پیکچر وان پروداکشن، پیمان جمشید آبادی، پاریس بی، سمیرا آهنین و علی عطشانی کارگردان ایرانی تولید شده است با بازی سیمون مارتین ، سوفیا پاپا شوویلی ، مایکل سولیوان ، روبرو براسکی ، جان هریس ،داریا الاسکار، افشین کتانچی و مایکل مدسون و…
بازیگران نمایش «پرشین تینگز» به کارگردانی فرزان دلجو نیز اینها هستند: فرزان دلجو، نیلا زجاجی، عرفان ملکوتی، ایلیا سعادتی، مهسا خان پور ( همسر سابق علی دائی! )، ونداد مساح زاده، آرزو کوچکان همراه با داریوش ایران نژاد و شهرام شبپره!
فرزان دلجو: با چارلی باستر به ایران میآیم
فرزان دلجو: با چارلی باستر به ایران میآیم
مرگ امامعلی حبیبی؛ کشتیگیری که بدهی مالی، او را به «ببر مازندران» بدل کرد!
سینماروزان/حامد مظفری: امامعلی حبیبی کشتیگیر قهرمان المپیک و بازیگر سینما در ۹۴ سالگی فوت کرد.
امامعلی حبیبی زادهٔ ۵ خرداد ۱۳۱۰ در بابل بود و کشتی را از بانوی مکتبداری به نام ننهبیگم آموخت. او در ۱۲ سالگی و بعد از فوت پدر به همراه خانواده به قائمشهر رفت و درکنار کارگری در کارخانه نساجی به تمرینات کشتی روی آورد.
او خیلی زود توانایی های خود در فنون ایرانی کشتی آزاد را نشان داد و درنهایت توانست نخستین نشان طلای بازیهای المپیک ۱۹۵۶ را برای ایران کسب کند و سه عنوان قهرمانی در رقابتهای قهرمانی جهان، نشان طلای بازیهای آسیایی ۱۹۵۸ و همچنین پنج عنوان قهرمانی ایران را از خود به یادگار گذارد.
امامعلی حبیبی پس از کنارهگیری از دنیای کشتی، وارد سیاست شد و در سال ۱۳۴۲، کاندیدای مجلس شورای ملی شد و از حوزهٔ بابل برای نشستن روی یکی از ۲۰۰ کرسی مجلس انتخاب شد.
فعالیتهای او در دوران چهار ساله نمایندگی مجلس و تلاشهایی که برای کمک به مردم میکرد باعث شد حدود ۱۲۰ هزار تومان زیر بار قرض برود، بنابراین با تشویق دوستان به بازی در فیلم ترغیب شد تا بتواند بدهی طلبکاران را پرداخت کند.
مرگ امامعلی حبیبی کشتیگیر و بازیگر سینما
امامعلی حبیبی نخستینبار در فیلم سینمایی «ببر مازندران» به کارگردانی ساموئل خاچیکیان ظاهر شد و همکاری خود با خاچکیان را در فیلم «جهنم سفید» ادامه داد.
سپس در فیلم «آدم و حوا»ساخته امیر شروان -که داستانی نمادین از قصهی اساطیری آدم و حوا و هابیل و قابیل داشت-زوج اصلی را با کتایون امیرابراهیمی شکل داد.
«رام کردن مرد وحشی» ساخته کمال دانش به تهیهکنندگی محمدکریم ارباب-کابارهدار معروف و مالک فردوسیفیلم/همسر دوم جمیله صادقی – و «مرد جنگل»(کمال دانش) دیگر فیلمهای او بود.
ورود امامعلی حبیبی به سینما را میتوان متاثر از موفقیت کشتیگیرانی همچون محمدعلی فردین در سینما دانست، با این حال با اینکه فعالیتهای بازیگری، عایدی مالی خوبی برای حبیبی داشت اما او هیچ گاه نتوانست در سینما بهاندازه کشتی، شهرت کسب کند.
مرگ مهرداد فلاحتگر؛ بازیگر نقش سینوههی سریال «یوسف» و کاشفِ مصطفی زمانی!
سینماروزان/حامد مظفری: مهرداد فلاحتگر بازیگر تلویزیون و سینما در ۶۶سالگی مرحوم شد.
مهرداد فلاحتگر زاده ۱۳۳۸ بابل بود و از هشت سالگی با خانواده به فریدونکنار مهاجرت کرد. مادرش از جمله بازیگران تعزیه در فریدونکنار بود و همو بود که فرزند را به بازیگری علاقمند کرد.
او تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی رشته بازیگری در دانشگاه آزاد ادامه داد و فعالیت هنری خود را با بازی در تئاتر آغاز کرد و پس از آن به عرصه سینما و تلویزیون نیز راه یافت.
فلاحتگر از اواسط دهه هفتاد و توأمان کار در سینما و تلویزیون را آغاز کرد و از اولین کارهایش میتوان به فیلمهای «پاکباخته» و «آژانس شیشه ای» و سریال «بازگشت پرستوها» اشاره کرد.
او بعد از بازی در سریال «مردان آنجلس» به بازیگر ثابت کارهای فرجالله سلحشور بدل شد و در سریال «یوسف پیامبر» در نقش سینوهه پزشک فرعون بازی داشت ضمن اینکه روایتی وجود دارد درباره اینکه در زمان فراخوان انتخاب بازیگر یوزارسیف، این مهرداد فلاحتگر بوده که مصطفی زمانی-از جوانان خوشچهره و مستعد مازندرانی و همشهری فریدونکناری خود- را برای ایفای نقش بزرگسالی یوسف پیامبر به فرجالله سلحشور معرفی کرده بود و اسباب شهرت زمانی را رقم زد ولی در مقابل هیچ گاه ندیدیم که مصطفی زمانی بعد از مشهور شدن و در پروژه های دوران نامداری خود، فلاحتگر را وارد کار کند…
چهرهی دوپهلوی مهرداد فلاحتگر باعث شده بود به یکی از بازیگران قابل اتکا برای نقشهای مکمل خاکستری متمایل به منفی بدل شود و بدین ترتیب شرایطی برایش ایجاد گردید که به غیر از سلحشور و حاتمیکیا با کارگردانان مختلف مثل کیانوش عیاری(بودن یا نبودن/سفره ایرانی)، رخشان بنیاعتماد(زیر پوست شهر)، بیژن بیرنگ(سیندرلا)، ابراهیم وحیدزاده(عشق فیلم/عروسک)، مسعود کیمیایی(جرم)، سعید اسدی(فرود در غربت)، خسرو معصومی(رسم عاشق کشی و کار کثیف)، واروژ کریم مسیحی(تردید)، کمال تبریزی(دوران سرکشی)، حسن هدایت(محاکمه/جستجو در شهر) و…، همکاری کند.
مرگ مهرداد فلاحتگر بازیگر
فلاحتگر سابقه تهیهکنندگی دو فیلم ویدیویی به نامهای «شهر اردیبهشت» و «به خاطر خواهرم» را در کارنامه داشت و از این میان «شهر اردیبهشت» را خودش کارگردانی کرده بود. او همچنین یک فیلم ویدیویی با عنوان «تو یک علامت سوال بزرگی» را ساخته بود.
مهرداد فلاحتگر از علاقمندان هنر تعزیه بود و اذعان داشته بود: «با وجود اینکه نه اهل خنده هستم و نه اهل گریه اما تعزیه دو طفلان مسلم همواره اشک مرا درآورده…»
حلوا حلوای«سینمای ارگانی» توسط دو مدیر تازهکار ارگانی!
سینماروزان/حامد مظفری: حدود یک دهه و نیم بعد از آن که عنوان «سینمای ارگانی» را در سینماروزان باب کردیم و برای تولیدات متصل به نهادها و ارگانهای دولتی و حاکمیتی به کار بردیم، خرسندیم که میبینیم برنامه «هفت» تلویزیون، میزگردی گذاشته برای بررسی محصولات ارگانی با تاکید موکد بر عبارت «سینمای ارگانی».
فقط تعجب کردیم که دیدیم دو مدیر تازهکار ارگانی-یکی از شهرداری و دیگری از حوزه- را گذاشته اند جلوی همدیگر تا به حلوا حلوای سینمای ارگانی بپردازند و مرتب به فواید فیلمسازی توسط ارگانها و نهادها بپردازند.
شیوهی درستترِ چنین برنامههایی آن است که موافق و مخالف را جلوی هم بنشانند و درباره سوژه به ارزیابی نقاط قوت و ضعف بپردازند و بهجای اینکه کاملا یکطرفه به تقبیح یا تحسین جریانی بپردازند، شرایط ارزیابی نسبی سوژه را از هر دو منظر له یا علیه پدید آورند. اینکه مریم پیرکاری مدیر تازهکار تصویرشهر و محمد ساسان مدیر جوان سوره، را دربرابر هم قرار میدهند تا درباره مزایای سینمای ارگانی صحبت کنند واقعا چه خروجی بدردبخوری را پیشروی مخاطب قرار میدهد.؟
این شیوه برنامهسازی شبیه همان گزارش-آگهیهایی نیست که مثلا روابط عمومی بانکها یا شرکتهای بیمهای در انتهای سال به نشریات میدهند و از ابتدا تا انتها درباره دستاوردهای خود سخن میگویند؟
جالب است که در برنامهی هفت، مدیر تصویرشهر میفرماید که بجای واژه ارگانی بگویید سینمای نهادی(!) و مدعی میشود ارگانها هستند که میتوانند در حیطه تولید مجازی ورود کنند و مدیر سوره یک نشان موفقیت سینمای ارگانی را سیمرغ مردمی فجر۴۳ میداند؛
و یک نفر هم در برنامه نیست که به پیرکاری بفرماید: «چه حسن خواجه، چه خواجه حسن و چه سینمای ارگانی بگوییم چه سینمای نهادی و چه سینمای حاکمیتی؛ مساله فاصله بعید این سینما با نیازهای مخاطب است و نه عنوان آن.»
یک نفر نبود که به ایشان بفرماید: « ابتدا یک پیادهرو برای همان پردیس ملت که بدل شده به پردیس ثابت جشنوارههای ارگانی، ایجاد کنید و بعد به سراغ تولید مجازی بروید! میشود ورکشاپ گذاشت با شماری از افراد درجه دو و سه و بعد مدعی توسعه فناوریهای روز شد؟؟»
همان طور که یک نفر نبود به ساسان بگوید: «منظورتان همان سیمرغی است که دارندهاش ناگاه به کمفروشِ اکران نوروز بدل شد؟ منظورتان همان سیمرغی است که در زمان جشنواره هم ده ها ایراد و شبهه نه فقط از سوی اهالی رسانه که از سوی همان اهالی سینما بدان وارد بود؟؟ و هیچکس نفهمید چگونه میشود فیلمی سیمرغ مردمی فجر را بگیرد و بعد در اکران نوروز فروشش کمتر از دایناسور، موسی(ع)، کوکتل مولوتف، رها، پسر دلفینی و بامبولک باشد و به عبارتی از آخر، دوم شود؟؟»
به نظر میرسد این حلوا حلوا کردن یکطرفه سینمای ارگانی در برنامه هفت پاسخی باشد به انتقادات دو هفته قبل مهمانان همین برنامه -سید ضیاء هاشمی و علی قائممقامی- از نحوه فیلمسازی ارگانی که مقصران اصلی گرانی تولید هستند و با همه بریز و بپاشها، بخش عمده تولیدات آنها در گیشه و در ارتباط با مخاطب ناکامند. البته که روی سخن مهمانان آن برنامه و به ویژه مصداقی که بر آثار میلیاردی شکستخورده داشتند به تولیدات فارابی بود. پس چرا گردانندگان هفت نرفتند مثلا سراغ معاون فرهنگی فعلی یا سابق فارابی و او را روی آنتن نیاوردند که پاسخ گوید؟
بر فرض که مدیران فارابی علاقهای به حضور نداشتهاند، این دو مدیر ارگانی مشاوری نداشتهاند که به آنها بگویند مسأله فارابی ربطی به دیگر ارگانها ندارد و شما به جای دیگری روی آنتن نرو؟
حلوا حلوای سینمای ارگانی روی آنتن برنامه هفت
پینوشت: آنچه از همان زمان ابداع واژهی «سینمای ارگانی» در سینماروزان، محل بحث بود تفاوت بین محصول خوب و بد است و بارها در سینماروزان بین فیلم ارگانی خوب و فیلم ارگانی بد، تمایز قائل شدیم و ارگانهای سینمایی را نیز از دریچه عملکرد کلی آنها بررسی کردیم.
از این منظر تفاوت محسوس میبینیم بین فارابی و تصویرشهر با حوزه هنری. حوزه هنری در سالهای اخیر نه تنها حواسش به اکران آثارش بوده بلکه شماری از سینماهای قدیمی تهران و شهرستان ها را بازسازی کرده و کوشیده با کاستن از تولیدات، نقشی داشته باشد در مرمت انبوه سینماهای مصادرهای و ارتقای آنها ولی فارابی جز تولید انبوه فیلم ارگانی برای جشنواره کودک یا فجر، کاری کرده؟؟ یا تصویرشهر که عملا در قافیه رقابت با پردیسداران ارگانی، قافیه را باخته و حتی نمیتواند یک پیادهرو برای پردیس ملت ایجاد کند؟ تصویرشهر نمیتوانست حداقل یکی از چندین سینمای قدیمی و مستعمل پایتخت را خریداری و بازسازی کند؟ چطور حوزه توانست سینماهای شاهد و بهمن و آفریقا و استقلال را نوسازی کند ولی تصویرشهر نمیتواند مثلا سینما کوچ یا سینما مرکزی یا سینما پارس یا یکی از دهها سینمای رهاشدهی لالهزار را خریده و بازسازی کند؟؟
فارابی چطور؟ فارابی که در سالهای مختلف مستقیم یا غیرمستقیم زعیم جشنواره فجر بوده چرا همان وعدهی مدیران ارگانی مبنی بر ساخت یک پردیس چندمنظوره برای همین جشنواره فجر را عملی نکرده تا هر سال در ایام جشنواره دست به دامن برج میلاد نباشند که جا به جشنواره بدهد یا نه؟؟ فارابی نمیتواند سینماهایی مثل رادیوسیتی یا پارامونت را با ارگان مصادرهکننده، شریک شده و اقدام به بازسازی و تبدیل آنها به کاخ جشنواره کند؟
تحقق پیشبینی یک ماه و نیم قبل↵فیلم”پیرپسر”صدمیلیاردی شد و عباس آقای سوپرگوشت، ته قلبمان ماند!
سینماروزان/حامد مظفری: حدود یک ماه و نیم قبل که پیش بینی کردیم فیلم “پیرپسر” به راحتی از صد میلیارد فروش عبور خواهد کرد(اینجا را بخوانید) نه جنگی شده بود و نه پیش بینی جنگ میشد و همه چیز ظاهرا در شرایط صلح بود.
بلافاصله بعد از وقوع جنگ دوازده روزه که اغلب کسب و کارها را متاثر کرد کم نبودند منتقدان و سینماگرانی که آن پیش بینی را به سخره گرفتند و گفتند محال است “پیرپسر” به ۵۰میلیارد هم برسد ولی حالا و در حالی که هنوز به میانه مرداد داغ۴۰۳ نرسیدهایم این فیلم توانسته صد میلیارد را پر کند و در نوع خود رکوردی بزند. سه ساعت و خرده ای فیلم تکسانس-بدون هر گونه تنفس میانی- به مخاطب ارائه شده و تازه این وسط کلی تعطیلی مختلف به سینماها خورده و یک هفته سینماها نیم بها بوده و دوازده روز نیز در وضعیت جنگی اما “پیرپسر” یکتنه و در شرایطی که حتی کمدی های بفروش هم جا زده بودند، به اکران خود ادامه داد و صد میلیارد را رد کرد.
“پیرپسر” باز هم میتواند بفروشد اگر از سوی سینماداران محدود نشود-تاکید میکنیم سینماداران- چون با وجود همه تندرویهای سیاسیون، سیاست مملکت فعلا آن قدر گرفتاری دارد که وقتی برای تحدید و توقیف نمانده و همین که حوزه هنری-به عنوان بزرگترین سینمادار ارگانی- نسخه کامل پیرپسر را نشان میدهد یعنی حتی در میان ارگانهای حاکمیتی باز احترام به خواسته مخاطب است که اهمیت دارد و نه نظرات تکراری و “مخم، مخم، مخالفم” چندی از کنتراتچیان سوتچی که از سینما تا شبکه خانگی را سیبل کردهاند اما کلمه ای درباره کیفیت نازل سریالهای اخیر تلویزیون حرف نمیزند و حتی آن قدر وجود ندارند که بروند سینما و آثار ارگانی تولیدی نهادهای متبوع خود را ببینند تا این آثار از قعرنشینی باکسآفیس درآید.
پیرپسر صدمیلیاردی و سندروم عشق به عباس آقای سوپرگوشت!
در موفقیت “پیرپسر” ورای آن تک سانس فجر۴۳ و جوسازی ایرانیجماعت، تلاشهای عامریانفیلم-پخشکنندهاش- که پافشاری کرد بر اکران نسخه اصلی و در عین حال هوای تازهای که اکتای براهنی و عموحسن پورشیرازی ایجاد کردند در ارائه نوعی نگاه انتقادی به جامعه متناقض ایران با پرهیز از آن لاتگرافی و لمپنبازیهای اپیدمیک در آثار موسوم به اجتماعی، نقش ویژه داشت!
اینکه باستانی فیلم پیرپسر با وجود همه شرارت، نوعی سمپاتی درونی و تعلق خاطر پنهان برای مخاطب ایجاد میکند؛ درست مثل عباس آقای سوپرگوشت اجارهنشینها که میخواست یکجا آپارتمان را بالا بکشد، معنایی ندارد جز آن که “پیرپسر” برخلاف نامش به خوبی توانسته سمپاتی نرینههایی را به تصویر بکشد که در مینیمم انحطاط باز میتوانند رعبآفرین باشند و برای مخاطب، دوستداشتنی. هیچ اصلاحی از مسیر زنانه-مادرانه نیست، عباس آقا با وجود توصیه های نادرهی مهربان آخر تا ویرانی آپارتمان پیش رفت و باستانی هم تا ویرانی خود و تیولش ولی هر دو کلی علقهی درونی برایمان ایجاد کردهاند، چون همهی ما در ته ذهنمان یک عباس آقای سوپرگوشت یا غلام باستانی را مخفی کردهایم.
اعطای گواهینامهی درجهی یک برای یک مستمری نازل؟
سینماروزان/حامد مظفری: در هفته های اخیر اخبار پرطمطراقی منتشر شده درباره اعطای گواهینامه درجه یک هنری به امثال سیروس الوند و ابوالفضل پورعرب.
ورای اینکه چنین گواهینامه هایی هستند که بابت اعطا به الوند و پورعرب، اعتبار میگیرند و نه بالعکس، یک مساله کلیدی هم این وسط وجود دارد.
این گواهینامه درجه یک هنری دقیقا به چه دردی میخورد؟ یعنی دارندگان این گواهینامه ها از چه امتیازاتی برخوردارند که بقیه برخوردار نیستند؟ الان مثلا سیروس الوند بعد از سالها فیلمسازی، با داشتن این گواهینامه در الویت اعطای تسهیلات فارابی قرار میگیرد؟ و فارابی به واسطه تجربیات ایشان بی بوروکراسی مرسوم، حمایت کاملی خواهد کرد از پروژه بعدی ایشان؟
یا پورعرب با گواهینامه ای که گرفته میتواند یک حمایت کامل از ساختار سینمایی داشته باشد برای راه اندازی مثلا یک آموزشگاه خُرد-و حالا نه خیلی بزرگ- برای انتقال تجربیات؟؟
جز این است که دارندگان این گواهینامهها یک مستمری نازل -که حتی اعلام عددش هم خجالت آور است- دریافت میکنند؟؟؟ بر این مبنا مساله این است که اعطاکنندگان چنین گواهینامه هایی چرا ابتدا زمینه ارتقای ارزش مادی این گواهینامه ها را فراهم نمیکنند؟
در بوق و کرنا کردن اعطای گواهینامه درجه یک به سینماگران پا به سن گذاشته، چه فایدهای دارد وقتی هنوز و بعد از صد و چند سال ظهور سینما در این ملک، اهالی سینما حتی یک کد بیمهای در تامین اجتماعی ندارند و به صورت خویشفرما بیمه میشوند؟
اعطای گواهینامه به ابوالفضل پورعرب و سیروس الوند چه فایده ای دارد؟
بله، میشود تعدادی مدیر گمنام و کمنام در محفل اعطای گواهینامه حضور یابند و کنار پورعرب و الوند عکس بیندازند و پیش سر و همسر، پز دهند اما فایده اصلی این گواهینامه چیست؟
آقایان مدیر فرهنگی! اگر واقعا به دنبال باقیات صالحات هستند لطف کنند یک نظام تامین اجتماعی مناسب و یک ساختار درمانی فراگیر برای اهالی سینما ایجاد کنند. این کار را انجام دهند دیگر نیازی نیست برای سیاههسازی جهت پوشش کارهای نکرده، گواهینامههایی توزیع کنند که منفعت چندانی برای اهالی هنر ندارد.
“پیرپسر” تا صد میلیارد را پر خواهد کرد/با اکران “پیرپسر” سینماداران امیدوار شدهاند به احیای گیشه محرم و صفر!/هوشمندی مالکان “پیرپسر” آن بود که همان تکسانس جشنواره فجر را روی هوا زدند!/همچنان جشنواره فجر تنها جشنوارهای است که میتواند برای فیلمها، فضای تبلیغاتی موثر ایجاد کند
سینماروزان: فروش بالای فیلم “پیرپسر” قابل پیش بینی و متاثر از دو عنصر است؛ یکی فضای تبلیغاتی موثری که در جشنواره فیلم فجر۴۳ برای این فیلم ایجاد شد و دیگری جاهطلبی پخشکنندهاش عامریانفیلم که قصد دارد به زعم خود شرایط اکران بهتر فیلمهای غیرکمدی را هم فراهم کند.
حامد مظفری روزنامهنگار و منتقد سینما با بیان مطلب فوق روی آنتن رادیوتهران بیان داشت: شک نکنید اگر “پیرپسر” در جشنواره فجر حضور نمیداشت حتی اکران آن هم در هاله ای از ابهام بود چه برسد به رکوردشکنی در گیشه. همچنان جشنواره فیلم فجر تنها جشنوارهای است که میتواند برای فیلمها، فضای تبلیغاتی ایجاد کند و البته که در برخی موارد نیز این فضای تبلیغاتی علیه فیلمهاست…دیدیم که با وجود جدایی چندساله بین الملل از فجر و صرف کلی هزینه برای آن، باز همین جشنواره اصلی فجر-بخاطر ذات نسبتا ارژینال- بود که مخاطب واقعی داشت و مخاطب ایرانی فهمیده که باید فیلم خارجی را بدون سانسور از منابع دیگر ببیند و برای دیدن تولیدات دست اول ایرانی به فجر برود.
این منتقد سینما ادامه داد: یک اشتباه مدیران سینمایی دولت قبل همین بود که نگذاشتند فیلمهایی بحث برانگیز مثل پیرپسر، رکسانا، غریزه و علت مرگ نامعلوم وارد جشنواره فجر شوند و جشنواره فجر را انبان آثار ارگانی کردند و اجازه ندادند امثال پیرپسر حتی در بخش جنبی جشنواره حاضر شوند. سیاست آنها در تولید کارگردان و تهیهکننده فلهای گمنام و سفارشپذیر، با وجود صرف میلیاردها هزینه به بنبست خورد و حتی از انجمن سینمای جوان آنها نیز دو استعداد تازه برای سینمای بلند، بیرون نیامد.
حامد مظفری: پیرپسر، صد میلیارد فروش را پر خواهد کرد
حامد مظفری تاکید کرد: به هر حال در ابتدای هر تغییر و تحول سیاسی، یک چراغ سبز داده میشود برای حل مساله آثار مسالهدار و منوچهر شاهسواری هم به خوبی از این چراغ سبز استفاده کرد و بخش خارج مسابقه راه انداخت تا چند فیلم متفاوت در جشنواره ولو بصورت محدود نشان داده شوند. هوشمندی مالکان پیرپسر آن بود که همان تکسانس جشنواره فجر را روی هوا زدند.
مدیر رسانه تحلیلی سینماروزان، اکران تکسانس پیرپسر در فجر۴۳ را اسباب بالا بردن کنجکاوی مخاطب دانست و بیان داشت: اکران تک سانس پیرپسر در جشنواره فجر باز هم به نفع فیلم شد چون اگر فیلم وارد بخش مسابقه میشد و مثل سایر فیلمها، بارها و بارها در سینماهای مردمی اکران میگردید،گرچه یحتمل در اختتامیه چندین سیمرغ را درو میکرد و جایی برای تنفس آثار ارگانی ایزوله نمیگذاشت اما به هر حال بسیاری از همان سینماروها در فجر۴۳ فیلم را می دیدند و شاید اشتها برای تماشای فیلم در اکران سراسری، این قدر ضریب نمی یافت.
حامد مظفری درباره دورنمای اکران فیلم پیرپسر گفت: حدس میزنم پیرپسر صد میلیارد تومان فروش را پر کند و گزینه ای قابل اعتماد برای اکران در ماه محرم و صفر باشد به خصوص که یک تراژدی است و میشود در ایام سوگواری هم در سینماها روی پرده بماند و این اتفاق هم به نفع سینماداران است و هم به نفع مخاطب.
حامد مظفری منتقد و روزنامه نگار
بازی تکراری درجه بندی سنی به بهانهی اکران «پیرپسر»؟/دست بردارید از تعیین تکلیف برای مخاطبان
سینماروزان/حامد مظفری: در سینمای بعد از انقلاب اسلامی اساسا آن درجه بندی سنی که در اروپا و آمریکا ارائه میشود قابل تسری نیست به یک دلیل عمده و آن هم اینکه در دو گلوگاه پروانه ساخت و نمایش اصلا اجازه تولید یا اکران فیلمهای هنجارشکن در هر گونه ای داده نمیشود.
از آن گذشته مخاطبان ایرانی-چه قبل و چه بعد از انقلاب-خودشان عمدتا درجه بندی سنی عرفی را برای تماشای فیلم انتخاب میکنند و به عنوان مثال کمتر خانواده ای است که کودکش را به جای تماشای فیلمهای “پسر دلفینی۲” و “بامبولک” به تماشای فیلم “رها” یا “موسی(ع)” ببرد.
بر این مبنا اینکه جناب روحالله حسینی معاون ارزشیابی و نظارت سازمان سینمایی در گفتگو با ایسنا از تدوین نظام نامه اکران با اعمال تغییراتی و تهیه آییننامه ردهبندی سنی سینما برای اکران فیلمهایی همچون «پیرپسر» خبر داه اند، قاعدتا یک مساله ی فرعی برای ساختار اکران است.
اکران سینماها در همه جای دنیا و ازجمله ایران بیشتر به دادوستد میان پخش کننده و سینمادار مرتبط است و هرگونه دخالت در آن فقط و فقط به افزایش مشکل و البته انداختن عواقبِ مشکلات به گردن دولت منجر خواهد شد.
دولت اگر بنا دارد در اکران دخالت کند یا باید به سمت راه اندازی سالن های سینمای گسترده برود-به سبک حوزه هنری- یا آن که شرکت پخش بزند-که این هم بدون داشتن زنجیرهی سینما- اساسا ممکن نیست. بخش دولتی سینما نهایت چند سینمای قدیمی مثل فرهنگ و موزه و… دارد که اینها هم بیشتر هماهنگ با همان ساختار کلی پخش-سینماداری هستند و هیچ نظام نامهای نمیتواند سینماداری را وادار کند که از ورود مثلا کودکان به تماشای فیلم «پیرپسر» پرهیز کند.
بماند که به همان دلایل اولیه اساسا تعیین درجه بندی برای مخاطب ایرانی- که در بیشتر موارد براساس هنجارهای فرهنگی چندهزارسالهی خود اقدام به انتخاب محصول فرهنگی میکند- جز تعیین تکلیف برای او نیست.
مدیران تازه اداره نظارت اگر واقعا علاقه به دخالت در سینماداری و پخش دارند از مناصب دولتی استعفا دهند، سالن سینما اجاره کنند و براساس فرضیات مدیریتی خویش، سالنهای خویش را مدیریت کنند و مثلا همین ماجرای تعیین رده بندی برای «پیرپسر» را در آنجا اتود بزنند.
راه نزدیکتر هم همین گروه هنروتجربه است؛ مدیران دولتی میتوانند نظام نامه ای برای اکران هنروتجربه که کاملا در تیول خودشان است، تدوین کنند و سفت و سخت هم این نظام نامه را برای هنروتجربه اکران کنند بلکه سالنهای خلوت این گروه، قدری رونق پیدا کند و مخاطبان، فیلمهای این گروه دولتی را هم ببینند.
یادمان هم نرود مخاطب ایرانی خودش آن قدر شعور دارد که کودک و نوجوان را به تماشای «پیرپسر» نبرد پس بیخود و بیدلیل منت اجرای درجهبندی بهخاطر اکران «پیرپسر» را بر سر مخاطب و سازندهی آن نگذارید.
سریال «آقای قاضی» در شبکه آیفیلم چه میکند؟
سینماروزان/حامد مظفری: ذات شبکهی تلویزیونی آیفیلم از همان ابتدای راه اندازی، تمرکز بر آرشیو غنی صداوسیما و بازپخش سریالهای ماندگار بود.
اگر آیفیلم توانست برند شود و به جایی برسد که در مناسبت های مختلف ناگاه با بازپخش سریالهایی مثل مختارنامه، بزنگاه، در چشم باد، پدرسالار، همسران و…، حتی بیشتر از سریالهای تازهتولید، مخاطب داشته باشد، به دلیل همان ذات اصلی شبکه است.
هم آیفیلم و هم آیفیلم۲ تمرکز خود را بر بازپخش آثار ماندگار گذاشتند و در این مسیر گاهی برخی سریالهای قدیمی را پالایش تصویری هم کردند که خدا خیرشان دهد ولی آنچه اخیرا تعجب برانگیز شد پخش سریالهای تر و تازه شبکه های دیگر از آیفیلم است.
اگر بازپخش اخیر سریال «گاندو» از آیفیلم۲ را به دلیل شرایط خاص سیاسی بدانیم اینکه سریال «آقای قاضی» مدتی کوتاه بعد از پخش از شبکه دوم، از آیفیلم سربرآورده را به کدام دلیل بدانیم؟؟ همان «گاندو» حداقل پنج سالی از پخش فصل اول و سه سالی از پخش فصل دوم آن گذشته اما «آقای قاضی» که فصل دوم آن تازه آذر۴۰۳ روی آنتن شبکه دو رفت چرا این قدر زود به آیفیلم رسیده؟
اینکه مخاطب درخواست بازپخش دارد؟ اگر واقعا این گونه است از همان کنداکتور شبکه دو برای بازپخش استفاده کنند و لااقل بگذارند مثل گاندو پنج سال از پخش اولیه بگذرد و بعد وارد آیفیلم کنند؟ شاید هم آمارهای متعدد از بالا بودن میزان مخاطبان مثلا بازپخش سریالهای رضا عطاران در آیفیلم باعث شده به فکر این بیفتند که آقای قاضی را هم وارد آیفیلم کنند بلکه بیشتر دیده شود؟
نقد تکرار مکررات سریال از فضاسازی که یادآور سکانسهای دادگاهی مجموعه دهه هفتادی «هزار برگ و هزار رنگ» با بازی فخرالدین صدیق شریف است تا آن تیپ مرد عصبی اخمآلودی که مدام جعفر جعفر میکند و متاسفانه توانایی های بهزاد خلج را هم محدود کرده، محل بحث نیست. فقط از مدیران تحولخواه انتظار میرود ذات شبکه ها را درنظر بگیرند و بعد به دنبال تحول باشند.
تحول در ساختار آیفیلم یعنی هیچ سریال قدیمی بدون بهبود کیفیت صدا و تصویر روی آنتن نرود تا رفته رفته تمام سریالهای قدیمی تلویزیون به نسخه های بهروز بدل شوند. بازپخش همان «هزار برگ و هزار رنگ» ساختهی مشترک حسین فردرو و حسین محب اهری خیلی بیشتر با ذات آیفیلم جور است.
حامد مظفری منتقد و روزنامه نگار
فیلم «زن و بچه»سعید روستایی «با حجاب» در کن۲۰۲۵+ سرمایهگذار کیست؟+اعلام خط داستانی فیلم درباره ارتباط زن مطلقه و بویفرند!
سینماروزان/حامد مظفری: ورود دقیقه نودی فیلم مجوزدار «زن و بچه» سعید روستایی در کن همزمان با مذاکرات ایران و آمریکا را باید یک برگ برنده برای نظام دانست.
«زن و بچه» با پروانه ساخت وزارت ارشاد جمهوری اسلامی -و برخلاف فیلمهایی مثل «کیک محبوب من»- با رعایت پوشش مصطلح در آثار مجاز و تاکید بر حضور زنان باحجاب تولید شده است و همزمان با ورود دقیقه نودی فیلم به کن، تصاویری باحجاب از پریناز ایزدیار در کنار دو بچه به عنوان اولین تصاویر رسمی فیلم منتشر شده است؛ اتفاقی که احتمالا با حضور باحجاب بازیگران زن-حالا یا با کلاه یا با شال یا با روسری یا با چیزی مشابه اینها- در فرش قرمز کن دنبال خواهد شد.
این مساله میتواند بزرگترین دستاورد برای مدیران فرهنگی نظام و ضرب شستی به جماعتی باشد که بعد از ماجراهای۴۰۱، مرتب حرف میزدند از پایان سینمای رسمی جمهوری اسلامی و قدرت گرفتن سینمای زیرزمینی.
میبینیم که کمتر از سه سال از اتفاقات حول مهسا امینی دوباره فستیوال کن-که به سیاسی بازی شهره است- فیلمی از سینمای رسمی تحت نظارت وزارت ارشاد را در بخش مسابقه وارد کرده که کاملا مطابق با موازین نظارتی نظام و با پروانه ساخت و رعایت پوشش های مرسوم داخل تولید شده است.
شنیده شده جلال شمسیان در تولید «زن و بچه» به عنوان سرمایه گذار حضور داشته؟؟ حضوری که به طور رسمی تایید نشده. جلال شمسیان که از هسته مرکزی شرکت تبلیغاتی نوین عرفا است، پیش از این فیلمهایی مثل «دختران»قاسم جعفری، «چشم» جمیل رستمی، «پذیرایی ساده»مانی حقیقی را تولید کرده و در فیلم «یک روز دیگر» که حسن فتحی آن را در فرانسه ساخت نیز به عنوان تهیهکننده حضور داشته. باید دید حضور شمسیان به زودی تایید میشود یا خیر؟
«زن و بچه» یا آن طور که در برخی رسانههای فرانسوی ذکر شده «مادر و بچه» داستانی درباره ارتباط زنی مطلقه و دوستپسرش دارد. رسانه قدیمی بانیفیلم درباره خلاصه داستان این اثر آورده: «مهناز، پرستار ۴۵ ساله، به تنهایی فرزندانش را بزرگ میکند. در حالی که او آماده میشود با دوست پسرش حمید ازدواج کند، پسرش علیار از مدرسه اخراج میشود. زمانی که یک حادثه تراژیک همه چیز را به هم میریزد، مهناز در جستجوی عدالت برای جبران خسارت میافتد…»
این خلاصه داستان در عین اینکه یادآور آثاری مثل «ناهید» و «خط فرضی» است ازجمله موتیفهای تکرارشونده در آثار زنگرای سینمای ایران بوده و از همه دیدنیتر در «واکنش پنجم»تهمینه میلانی.
پروانه ساخت زن و بچه سعید روستایی به تهیه کنندگی جمال ساداتیان صادر شده که از تهیهکننده های باسابقه سینمای ایران است و پیش از این نیز تهیهکننده «متری شش و نیم» سعید روستایی بوده؛ فیلمی که با سرمایه محمدصادق رنجکشان صاحب آژانس دلتابان- تولید شده بود.
اینکه نام یک تهیهکننده قدیمی سینمای ایران که زمانی رئیس دفتر آیت الله علی اکبر هاشمی رفسنجانی سیاستمدار فقید-رئیس مجلس و رئیس جمهور اسبق- بوده و از تهیهکنندگان معتمد نظام در اغلب ادوار است و فیلمهایی مثل «به رنگ ارغوان»ابراهیم حاتمیکیا و «چهارشنبه سوری»اصغر فرهادی و «آذر…»بهروز افخمی را تولید کرده، پای فیلمی آمده که نماینده سینمای ایران در کن است، یک پوئن مثبت دیگر برای مدیران فرهنگی نظام است و البته مبین این نکته که اگر ساختار رسمی سینمای ایران به جای تولید تهیهکننده فلهای بیتجربه، بر روی همان افراد رزومهدار خود حساب باز کند بهتر میتواند سینمای تحت چارچوب خود را حتی تا کن توسعه دهد.
«زن و بچه» با بازی پیمان معادی، پریناز ایزدیار، حسن پورشیرازی و سها نیاستی دومین فیلم ایرانی پس از «یک تصادف ساده» ساخته جعفر پناهیست که در بخش مسابقه کن۲۰۲۵ حاضر خواهد بود.
اینکه حالا سینمای رسمی ایران با فیلم روستایی و سینمای زیرزمینی با فیلم جعفر پناهی در کن۲۰۲۵ رقابت میکنند میتواند خودش نوعی کلک سیاسی از سوی گردانندگان کن هم باشد که بخواهند در ظاهر هر دو سینما را به رسمیت بشناسند و در دقیقه نود به سمت سینمای زیرزمینی غش کنند؟
پریناز ایزدیار در کنار بازیگران کودک و نوجوان در فیلم زن و بچه
فهرست عوامل فیلم «زن و بچه» به شرح زیر است:
نویسنده و کارگردان: سعید روستایی
مجریان طرح: سهیل لاریجانی، علی مردانه
مدیر فیلمبرداری: ادیب سبحانی
منشی صحنه: ندا قائدی مقامی
طراح صحنه: محسن نصراللهی
تدوین: بهرام دهقانی
طراح لباس: شیده محمودزاده
طراح گریم: محمود دهقانی
صدابردار: رشید دانشمند
مدیر برنامهریزی و سرپرست گروه کارگردانی: علی مردانه
دستیار اول کارگردان: فرهاد شنتیایی
مدیر تولید: محمدرضا دلنوازی
مدیر پست پروداکشن: سهیل لاریجانی
صداگذاری: امیرحسین قاسمی
رنگ: فربد جلالی
مدیر تدارکات: شهرام شفیعی
جلوههای ویژه کامپیوتری: تهمینه اذکاری
عکاس: امیرحسین شجاعی
بازیگران: پری ناز ایزدیار، پیمان معادی، سها نیاستی
با هنرمندی حسن پورشیرازی
با حضور فرشته صدرعرفایی
و
مازیار سیدی، سحر گلدوست، آرشیدا درستکار، جواد پورحیدری، منصور نصیری، مازیار سیدین
با معرفی سینان محبی، روژین شمس
تهیه کننده: سید جمال ساداتیان
بازگشت مجدد بینالملل به جشنواره اصلی فجر!/قرائن چنین میگویند
سینماروزان/حامد مظفری: جداسازی بخش بینالملل از جشنواره اصلی فجر در دولت اعتدال رقم خورد ولی در دولت رییسی، مجددا جشنواره فجر یکپارچه شد اما بعد از روی کار آمدن دولت پزشکیان، خیلی سریع و حتی قبل از انتخاب شورای سیاستگذاری جشنواره، بینالملل باز از فجر جدا شد.
با وجود آن که بیش از پنج ماه از انتشار خبر رسمی جدایی بین الملل از جشنواره فجر میگذرد ولی هنوز زمانی قطعی برای برگزاری بین الملل پیدا نشده چون برگزارکنندگان اصرار دارند با فیاپف هماهنگ باشند و فیاپف هم با برگزاری جشنواره به سبک قبل و در بهار و حتی تابستان موافقت نکرده.
ابتدای بهمن ۱۴۰۳ رائد فریدزاده رئیس سینمای دولت پزشکیان در گفتگویی رسمی با ایسنا از محدودیت های حاکم بر انتخاب زمان برای برگزاری بینالملل فجر چنین گفته بود: تاریخی که آخرین بار به فیاپف (فدراسیون بینالمللی تهیهکنندگان فیلم) اعلام و تثبیت شده، هفته اول خردادماه یعنی بعد از جشنواره فیلم کن و قبل از جشنواره شانگهای چین بود. این زمان بهتر است تغییر کند چراکه خیلی از مخاطبین بالقوه ما با توجه به حضور در جشنواره کن، انرژی و زمان مناسب برای حضور در جشنواره جهانی فجر را ندارند. بعد از آن هم که شانگهای و لوکارنو و ونیز هستند؛ به همین دلیل ما مکاتبه کردهایم تا در یک زمانبندی دیگر جشنواره را برگزار کنیم. در بررسیهایی که صورت گرفته شاید بتوانیم جشنواره جهانی فجر را پیش از جشنواره برلین برگزار کنیم تا به عنوان آخرین جشنوارهای باشیم که در ماه دسامبر برگزار میشود و اگر این اتفاق بیفتد سال سینمایی بینالمللی که با جشنواره برلین شروع میشود با جشنواره جهانی فجر به پایان میرسد!! این پیشنهاد از سوی ما در جلسه ماه “فوریه” فیاپف مطرح خواهد شد و اگر موافقت شود، جشنواره جهانی فجر، در اواخر پاییز سال آینده پیش از جشنواره ملی فجر برگزار خواهد شد.
با توجه به اینکه اکنون میانه ماه آوریل را پشت سر گذاشتهایم-یعنی دو ماه بعد از تاریخ وعده دادهی فوریه- و هنوز اعلام رسمی زمان برگزاری بینالملل فجر رخ نداده، احتمالا یا فیاپف با این تاریخ موافقت نکرده یا «موافقت کرده» و مدیران سینمایی به دنبال پیدا کردن توجیهی برای برگزاری بینالملل فجر دقیقا مماس با جشنواره اصلی آن هستند.
اینکه بینالملل فجر باید اواخر پاییز یا ابتدای زمستان برگزار گردد تا قبل از برلیناله باشد -که معمولا اواخر بهمن ماه برگزار میشود- غیرمستقیم معنای تجمیع جشنوارههای فجر را نمیدهد؟
وقتی بهترین زمان برای برگزاری بینالملل فجر قبل از برلین است، یعنی باید بینالملل را یا انتهای آذر یا ماه دی یا ابتدای بهمن برگزار کرد که همهی این تاریخها تقریبا مماس با همان جشنواره اصلی فجر هستند یعنی باز یک جور تجمیع غیرمستقیم!!
جشنواره اصلی فجر عموما ۱۲ تا ۲۲ بهمن برگزار میشود و حالا اگر بینالملل را در دیماه یا آذرماه برگزار کنند چه تفاوتی دارد با اینکه جشنواره را در ابتدای بهمن و چند روزی زودتر با بخش بینالملل شروع کنند و در ادامه بخش اصلی استارت بخورد؟
تعارف که نداریم؛ واقعا کدام فیلمساز مطرح خارجی است که فیلمش را برای برلین نگه ندارد و قبل از برلین، فیلم را در بینالملل فجر رونمایی کند؟؟
این بینالملل فجر نهایتا چند تا مهمان بنگال و هندی و قزاق و آفریقایی گمنام و… که بیشتر ندارد؟ اینها هم برایشان فرقی ندارد جشنواره هر زمانی برگزار شود آنها تسهیلات اقامت رایگان و پذیرایی میخواهند که چه در آذر چه در بهمن برایشان جور میشود.
میماند تعدادی بازاریاب فیلم که آنها هم به دنبال انتخاب فیلم “ایرانی” بدردبخور برای خرید هستند و اتفاقا بیشتر دلشان میخواهد آثار بخش اصلی-ملی- فجر را ببینند.
پس خودمان را بیدلیل و با ژست بینالملل گول نزنیم و جشنوارهی فجر را یکپارچه برگزار کنیم تا در دورانی که مسعود پزشکیان بارها از ناترازیها ابراز نگرانی کرده، در سایه برگزاری یکپارچهی فجر از تلفات بیتالمال جلوگیری و اندکی از ناترازیها کاسته شود.
ادای دین شهرام ناظری به فرهاد مهراد و احمد شاملو با یک تفاوت عظیم!؟+ویدیو
سینماروزان/حامد مظفری: شهرام ناظری خوانندهی موسیقی سنتی ایران قطعه تازهای با متن تلخ ولی آرانژمان پرتحرک با عنوان “عمو نوروز” ارائه کرده است.
آهنگ و تنظیم قطعه از تهمورث پورناظری است و اورتور قطعه، نوای بربط است و بعد همخوانی بانوانی با نام سحر بروجردی و دنیا کمالی در دستگاه شور و سپس مطلع قطعه را شهرام ناظری و آرش سلامیه میخوانند: آی عمونوروز آی عمونوروز/چشامون پرغم دلامون پرسوز…
ترانه قطعه از پوریا سوری شاعر و روزنامهنگاری است که خودش نیز ماهنامهی “وزن دنیا” را بهعنوان رسانهی شعر منتشر میکند، تنظیم پر و پیمانی بر کار انجام شده و سازهای مختلف از سنتور و بربط و کمانچه و سهتار تا تنبور و دهل و دف در قطعه میشنویم و در میانه قطعه نیز شنوای سرنانوازی جانانهی احسان عبدیپور-نوازندهای همنام یک کارگردان سینما-هستیم.
اینکه شهرام ناظری در عین وامداری به نوروز، کوشیده ترانه ای اجتماعی را برای اجرا برگزیند که تصویرسازی ذهنی متن آن یادآور آثار سینمای موسوم به اجتماعی این سالهاست، با واکنشهای مختلف روبرو شده.
برخی مخاطبان این قطعه را با قطعه “شبانه/شب مهتاب”فرهاد قیاس کرده و حال و هوای این دو چه در ریتم ملودی و چه در بخشهایی از کلام را مشابه هم دانستهاند به خصوص در جایی که ناظری میخواند: آی عمونوروز فکر چاره کن/ فکر این دل پاره پاره کن…
این تکه برای مخاطبان یادآور آنجاست که فرهاد میخواند: عمو یادگار مرد کینه دار/ مستی یا هوشیار خوابی با بیدار؟…
البته که بسیار تفاوت است در ریشههای عمونوروز-که یکی از نمادهای نوروز است، با عمویادگار -که یادآور یک بازی قدیمی ایرانی است- با این حال مخاطب این روزگار قرینسازی را دوست دارد و در دوران نوستالژیبازی حتی یک ترانه انتقادی معمولی هم شاید گرفتار قرینیابی گردد.
“شبانه” را احمد شاملو سروده بود و اسفندیار منفردزاده آهنگساز قطعه بود و هرچند به ظاهر عمونوروزِ شهرام ناظری میخواهد مثل شب مهتاب یک قطعه اجتماعی باشد-و یکی با مخاطب قرار دادن عمو یادگار و دیگری با مخاطب قرار دادن عمو نوروز، درددل میکند- ولی به غیر از وجه رویاگونهی “شبانه” که در تضاد است با وجه شِبهرئالیستی “عمو نوروز”، تفاوت در پایانبندی متن، مهمترین وجه افتراق این دو قطعه است.
شهرام ناظری بعد از کلی گلایه از اوضاع و احوال مردمان نزد عمونوروز، در انتها باز دست به دامن معجزهی عمونوروز چنین میفرماید: آی عمو نوروز شبو سحر کن/خورشیدو بیار عشقو خبر کن/آی عمو نوروز فکر چاره کن/فکر این دل پاره پاره کن.
با این حال فرهاد حدود نیم قرن پیش قطعه “شبانه” را با امید قطعی و بی مدد از دیگری چنین پایان برده بود: آخرش یه شب؛ ماه میاد بیرون/از سرِ اون کوه؛ بالای دره، روی این میدون؛ رد میشه خندون!
برای تماشای ویدئوی “عمو نوروز”شهرام ناظری اینجا را ببینید.
فیلم “پیرپسر” با بلیت ۳۰۰هزار تومانی هم مخاطب دارد!/حامد مظفری روی آنتن زنده متذکر شد
سینماروزان: اکران نسخه سه ساعته “پیرپسر” با بلیت ۲۰۰ یا ۲۵۰ یا حتی ۳۰۰هزار تومانی نه تنها ایرادی ندارد که کاملا منطبق بر نظام عرضه و تقاضاست. وقتی تئاترهای بی کیفیت را در بلکباکسهایی که نه سن مناسبی دارند و نه نشیمنگاه خوبی با بلیت ۳۰۰ و ۴۰۰ هزار تومانی برای مخاطب نمایش میدهند، چرا “پیرپسر” با زمان ۱۹۰ دقیقه ای نتواند در پردیس های سینمایی مدرن با بلیت ۲۰۰ و ۲۵۰ هزار تومانی اکران شود؟
حامد مظفری روزنامهنگار و منتقد سینما با بیان مطلب فوق روی آنتن زنده رادیوتهران گفت: همین حالا کلی فیلم کم یا بی مخاطب داریم که یا در اکران سراسری یا هنروتجربه عرضه میشوند و هیچ کس هم خرده نمیگیرد چرا ظرفیت سینماها را به آثاری این گونه میدهید. درباره “پیرپسر” که بالاخره در زمره چهار پنج فیلم متفاوت و قابل تامل جشنواره فیلم فجر۴۳ بوده، چرا این همه گارد وجود دارد؟
وی ادامه داد: چه منتقد چه روزنامهنگار چه پخشکننده و چه سینمادار صرفا میتواند پیشنهادش را به سازنده ارائه کند و اینکه اصرار کنند اکتای براهنی همان کاری را کند که ما انتظار داریم دیگر دخالت در اثر هنری است. بگذارید نسخه اصلی “پیرپسر” همان طوری که اکتای میخواهد اکران شود و بعد اگر مخاطب نداشت، نقدش کنید.
مدیر رسانه تحلیلی سینماروزان خاطرنشان ساخت: از یک طرف اُرد میدهیم که سینما نیاز به تجربه های تازه دارد و از آن طرف حالا یک نفر پیدا شده و میخواهد ریسک کند و متعاقب جو مثبت جشنواره ای حول “پیرپسر” فیلم سه ساعته را اکران کند؛ بگذارید تجربه شود شاید جواب داد.
حامد مظفری تاکید دارد: تا جایی که من اطلاع دارم شورای صنفی نمایش هیچ مشکلی با اکران نسخه اصلی “پیرپسر” ندارد، پس میماند سینماداران و پخشکننده که آنها هم بد نیست دل به دریا بزنند و اتفاق جدیدی را تجربه کنند.
این منتقد سینما درباره دورنمای خودش نسبت به اکران نسخه اصلی “پیرپسر” با بلیت گرانتر گفت: اولا که بلیت ۲۰۰ هزار تومانی همچنان نسبت به بلیت ۳۰۰ و ۴۰۰ هزار تومانی تئاتر و بلیت یک میلیونی کنسرت های برخی فالشخوانها، رقمی نیست، بعد هم بدون شک “پیرپسر” پتانسیل اولیه فروش را دارد یعنی سوار بر همان موج فجر۴۳ لااقل یکی دو هفته خوب میفروشد و پس از آن دیگر واکنش های مخاطبان اولیه است که مسیر را برای ادامه اکران میسازد و صدالبته که براهنی باید به فکر طراحی و اجرای تبلیغات ویژه برای کف مخاطب-و نه صرفا مخاطبان خاص- باشد تا ریسکش جوابی معقول بگیرد.
شعبدهی نادر فلاح در نمایش”جایی که گوزنها آواز میخوانند”!
سینماروزان/حامد مظفری: قبل از هر چیز باید ابراز تاسف کرد که ابراجرای یکنفره نادر فلاح در “گوزنها آواز نمیخوانند” به جای این همه سالن دولتی آغشته به اجراهای بیسروته باید در بلکباکسی روی صحنه برود که نه سن مناسبی دارد نه سیستم صوتی درستی و نه جایگاه مناسبی برای مخاطبان…
نادر فلاح نه به خاطر تجربیات تئاتر بلکه به خاطر مال خود کردن نقشهای مکملش در آثاری مثل “بی پولی” و “اژدها وارد میشود” بازیگر قابلی نشان داده بود و حالا با این اجرای تکنفره “گوزنها…” نشان داده که میتواند چقدر خوب نقش اصلی ایفا کند و حسرتی بر جای میگذارد برای تهیهکننده هایی که دستیاران یا نابازیگران را گریم میکنند و میگذارند نقش اصلی.
“گوزنها…” بخشی از جذابیت خود را از متن مهدی غلامحیدری روزنامهنگاری میگیرد که تلاش کرده همه آنچه میتواند یک عشق سرکوبشده سینما را سرپا نگه دارد برای روایت زندگی یاور خوشنام استفاده کند. مرور چند دوره تاریخی مختلف با پاساژهای مفرح و عامهپسند به گونه ای که خط قرمزها را هم رد نکند، کاری است که غلامحیدری به خاطر سوابق مطبوعاتی، خوب توانسته از آن عبور کند. عجبا که جماعت شبهانتلکت چنین آثاری نیز بیشتر از هر جای دیگر از آن شوخیهای منشوری مثلا با قلعه و شهرنو و لاسزنی و…، خوششان میآید!
ابتدا به ساکن حضور تکنفره نادر فلاح و اینکه خودش میخواهد همهی نقشهای زن و مرد را یکجا اجرا کند، خودنمایی به نظر برسد اما هرچه از زمان روایت میگذرد بیشتر متوجه میشویم اگر اجرا به جای یک نفر بر سه یا چهار نفر تقسیم میشد، شاید یکدستی لحن از بین میرفت و تصور اینکه بازیگران دیگر همپای فلاح میتوانستند شعبدهاش را درک و بازنمایی کنند، دشوار میشد.
نادر فلاح با فاکتور گرفتن میکروب اوراکت که بدجوری سلبریتیهای لمپنگراف را اسیر کرده، شخصيت هاي مختلف را در ذهن یاور بازخوانی و ارائه میکند و عجبا که در مدت زمان حدود دو ساعته کار، یکنفس جلو میرود و به جز ابزار بدن، تنظیم تنفس و مونولوگها را طوری پیش میبرد که نه خودش کم بیاورد و نه مخاطب.
نقطه عطف؟ آنجا که یاور-نادر- از خستگی یا رهایی از ایستادگی زنندهای که مدام میخواهند ملت را به آن سوق دهند، میرود پشت پردهی سینمای فرضی و به پهلو دراز میکشد و هم حس چُرت را در ما نهادینه میکند و هم خودش دمی-فقط یک دم- آسایش باقی را تجربه میکند.