سینماروزان/حامد مظفری: ذات شبکهی تلویزیونی آیفیلم از همان ابتدای راه اندازی، تمرکز بر آرشیو غنی صداوسیما و بازپخش سریالهای ماندگار بود.
اگر آیفیلم توانست برند شود و به جایی برسد که در مناسبت های مختلف ناگاه با بازپخش سریالهایی مثل مختارنامه، بزنگاه، در چشم باد، پدرسالار، همسران و…، حتی بیشتر از سریالهای تازهتولید، مخاطب داشته باشد، به دلیل همان ذات اصلی شبکه است.
هم آیفیلم و هم آیفیلم۲ تمرکز خود را بر بازپخش آثار ماندگار گذاشتند و در این مسیر گاهی برخی سریالهای قدیمی را پالایش تصویری هم کردند که خدا خیرشان دهد ولی آنچه اخیرا تعجب برانگیز شد پخش سریالهای تر و تازه شبکه های دیگر از آیفیلم است.
اگر بازپخش اخیر سریال «گاندو» از آیفیلم۲ را به دلیل شرایط خاص سیاسی بدانیم اینکه سریال «آقای قاضی» مدتی کوتاه بعد از پخش از شبکه دوم، از آیفیلم سربرآورده را به کدام دلیل بدانیم؟؟ همان «گاندو» حداقل پنج سالی از پخش فصل اول و سه سالی از پخش فصل دوم آن گذشته اما «آقای قاضی» که فصل دوم آن تازه آذر۴۰۳ روی آنتن شبکه دو رفت چرا این قدر زود به آیفیلم رسیده؟
اینکه مخاطب درخواست بازپخش دارد؟ اگر واقعا این گونه است از همان کنداکتور شبکه دو برای بازپخش استفاده کنند و لااقل بگذارند مثل گاندو پنج سال از پخش اولیه بگذرد و بعد وارد آیفیلم کنند؟ شاید هم آمارهای متعدد از بالا بودن میزان مخاطبان مثلا بازپخش سریالهای رضا عطاران در آیفیلم باعث شده به فکر این بیفتند که آقای قاضی را هم وارد آیفیلم کنند بلکه بیشتر دیده شود؟
نقد تکرار مکررات سریال از فضاسازی که یادآور سکانسهای دادگاهی مجموعه دهه هفتادی «هزار برگ و هزار رنگ» با بازی فخرالدین صدیق شریف است تا آن تیپ مرد عصبی اخمآلودی که مدام جعفر جعفر میکند و متاسفانه توانایی های بهزاد خلج را هم محدود کرده، محل بحث نیست. فقط از مدیران تحولخواه انتظار میرود ذات شبکه ها را درنظر بگیرند و بعد به دنبال تحول باشند.
تحول در ساختار آیفیلم یعنی هیچ سریال قدیمی بدون بهبود کیفیت صدا و تصویر روی آنتن نرود تا رفته رفته تمام سریالهای قدیمی تلویزیون به نسخه های بهروز بدل شوند. بازپخش همان «هزار برگ و هزار رنگ» ساختهی مشترک حسین فردرو و حسین محب اهری خیلی بیشتر با ذات آیفیلم جور است.
حامد مظفری منتقد و روزنامه نگار
فیلم «زن و بچه»سعید روستایی «با حجاب» در کن۲۰۲۵+ سرمایهگذار کیست؟+اعلام خط داستانی فیلم درباره ارتباط زن مطلقه و بویفرند!
سینماروزان/حامد مظفری: ورود دقیقه نودی فیلم مجوزدار «زن و بچه» سعید روستایی در کن همزمان با مذاکرات ایران و آمریکا را باید یک برگ برنده برای نظام دانست.
«زن و بچه» با پروانه ساخت وزارت ارشاد جمهوری اسلامی -و برخلاف فیلمهایی مثل «کیک محبوب من»- با رعایت پوشش مصطلح در آثار مجاز و تاکید بر حضور زنان باحجاب تولید شده است و همزمان با ورود دقیقه نودی فیلم به کن، تصاویری باحجاب از پریناز ایزدیار در کنار دو بچه به عنوان اولین تصاویر رسمی فیلم منتشر شده است؛ اتفاقی که احتمالا با حضور باحجاب بازیگران زن-حالا یا با کلاه یا با شال یا با روسری یا با چیزی مشابه اینها- در فرش قرمز کن دنبال خواهد شد.
این مساله میتواند بزرگترین دستاورد برای مدیران فرهنگی نظام و ضرب شستی به جماعتی باشد که بعد از ماجراهای۴۰۱، مرتب حرف میزدند از پایان سینمای رسمی جمهوری اسلامی و قدرت گرفتن سینمای زیرزمینی.
میبینیم که کمتر از سه سال از اتفاقات حول مهسا امینی دوباره فستیوال کن-که به سیاسی بازی شهره است- فیلمی از سینمای رسمی تحت نظارت وزارت ارشاد را در بخش مسابقه وارد کرده که کاملا مطابق با موازین نظارتی نظام و با پروانه ساخت و رعایت پوشش های مرسوم داخل تولید شده است.
شنیده شده جلال شمسیان در تولید «زن و بچه» به عنوان سرمایه گذار حضور داشته؟؟ حضوری که به طور رسمی تایید نشده. جلال شمسیان که از هسته مرکزی شرکت تبلیغاتی نوین عرفا است، پیش از این فیلمهایی مثل «دختران»قاسم جعفری، «چشم» جمیل رستمی، «پذیرایی ساده»مانی حقیقی را تولید کرده و در فیلم «یک روز دیگر» که حسن فتحی آن را در فرانسه ساخت نیز به عنوان تهیهکننده حضور داشته. باید دید حضور شمسیان به زودی تایید میشود یا خیر؟
«زن و بچه» یا آن طور که در برخی رسانههای فرانسوی ذکر شده «مادر و بچه» داستانی درباره ارتباط زنی مطلقه و دوستپسرش دارد. رسانه قدیمی بانیفیلم درباره خلاصه داستان این اثر آورده: «مهناز، پرستار ۴۵ ساله، به تنهایی فرزندانش را بزرگ میکند. در حالی که او آماده میشود با دوست پسرش حمید ازدواج کند، پسرش علیار از مدرسه اخراج میشود. زمانی که یک حادثه تراژیک همه چیز را به هم میریزد، مهناز در جستجوی عدالت برای جبران خسارت میافتد…»
این خلاصه داستان در عین اینکه یادآور آثاری مثل «ناهید» و «خط فرضی» است ازجمله موتیفهای تکرارشونده در آثار زنگرای سینمای ایران بوده و از همه دیدنیتر در «واکنش پنجم»تهمینه میلانی.
پروانه ساخت زن و بچه سعید روستایی به تهیه کنندگی جمال ساداتیان صادر شده که از تهیهکننده های باسابقه سینمای ایران است و پیش از این نیز تهیهکننده «متری شش و نیم» سعید روستایی بوده؛ فیلمی که با سرمایه محمدصادق رنجکشان صاحب آژانس دلتابان- تولید شده بود.
اینکه نام یک تهیهکننده قدیمی سینمای ایران که زمانی رئیس دفتر آیت الله علی اکبر هاشمی رفسنجانی سیاستمدار فقید-رئیس مجلس و رئیس جمهور اسبق- بوده و از تهیهکنندگان معتمد نظام در اغلب ادوار است و فیلمهایی مثل «به رنگ ارغوان»ابراهیم حاتمیکیا و «چهارشنبه سوری»اصغر فرهادی و «آذر…»بهروز افخمی را تولید کرده، پای فیلمی آمده که نماینده سینمای ایران در کن است، یک پوئن مثبت دیگر برای مدیران فرهنگی نظام است و البته مبین این نکته که اگر ساختار رسمی سینمای ایران به جای تولید تهیهکننده فلهای بیتجربه، بر روی همان افراد رزومهدار خود حساب باز کند بهتر میتواند سینمای تحت چارچوب خود را حتی تا کن توسعه دهد.
«زن و بچه» با بازی پیمان معادی، پریناز ایزدیار، حسن پورشیرازی و سها نیاستی دومین فیلم ایرانی پس از «یک تصادف ساده» ساخته جعفر پناهیست که در بخش مسابقه کن۲۰۲۵ حاضر خواهد بود.
اینکه حالا سینمای رسمی ایران با فیلم روستایی و سینمای زیرزمینی با فیلم جعفر پناهی در کن۲۰۲۵ رقابت میکنند میتواند خودش نوعی کلک سیاسی از سوی گردانندگان کن هم باشد که بخواهند در ظاهر هر دو سینما را به رسمیت بشناسند و در دقیقه نود به سمت سینمای زیرزمینی غش کنند؟
پریناز ایزدیار در کنار بازیگران کودک و نوجوان در فیلم زن و بچه
فهرست عوامل فیلم «زن و بچه» به شرح زیر است:
نویسنده و کارگردان: سعید روستایی
مجریان طرح: سهیل لاریجانی، علی مردانه
مدیر فیلمبرداری: ادیب سبحانی
منشی صحنه: ندا قائدی مقامی
طراح صحنه: محسن نصراللهی
تدوین: بهرام دهقانی
طراح لباس: شیده محمودزاده
طراح گریم: محمود دهقانی
صدابردار: رشید دانشمند
مدیر برنامهریزی و سرپرست گروه کارگردانی: علی مردانه
دستیار اول کارگردان: فرهاد شنتیایی
مدیر تولید: محمدرضا دلنوازی
مدیر پست پروداکشن: سهیل لاریجانی
صداگذاری: امیرحسین قاسمی
رنگ: فربد جلالی
مدیر تدارکات: شهرام شفیعی
جلوههای ویژه کامپیوتری: تهمینه اذکاری
عکاس: امیرحسین شجاعی
بازیگران: پری ناز ایزدیار، پیمان معادی، سها نیاستی
با هنرمندی حسن پورشیرازی
با حضور فرشته صدرعرفایی
و
مازیار سیدی، سحر گلدوست، آرشیدا درستکار، جواد پورحیدری، منصور نصیری، مازیار سیدین
با معرفی سینان محبی، روژین شمس
تهیه کننده: سید جمال ساداتیان
بازگشت مجدد بینالملل به جشنواره اصلی فجر!/قرائن چنین میگویند
سینماروزان/حامد مظفری: جداسازی بخش بینالملل از جشنواره اصلی فجر در دولت اعتدال رقم خورد ولی در دولت رییسی، مجددا جشنواره فجر یکپارچه شد اما بعد از روی کار آمدن دولت پزشکیان، خیلی سریع و حتی قبل از انتخاب شورای سیاستگذاری جشنواره، بینالملل باز از فجر جدا شد.
با وجود آن که بیش از پنج ماه از انتشار خبر رسمی جدایی بین الملل از جشنواره فجر میگذرد ولی هنوز زمانی قطعی برای برگزاری بین الملل پیدا نشده چون برگزارکنندگان اصرار دارند با فیاپف هماهنگ باشند و فیاپف هم با برگزاری جشنواره به سبک قبل و در بهار و حتی تابستان موافقت نکرده.
ابتدای بهمن ۱۴۰۳ رائد فریدزاده رئیس سینمای دولت پزشکیان در گفتگویی رسمی با ایسنا از محدودیت های حاکم بر انتخاب زمان برای برگزاری بینالملل فجر چنین گفته بود: تاریخی که آخرین بار به فیاپف (فدراسیون بینالمللی تهیهکنندگان فیلم) اعلام و تثبیت شده، هفته اول خردادماه یعنی بعد از جشنواره فیلم کن و قبل از جشنواره شانگهای چین بود. این زمان بهتر است تغییر کند چراکه خیلی از مخاطبین بالقوه ما با توجه به حضور در جشنواره کن، انرژی و زمان مناسب برای حضور در جشنواره جهانی فجر را ندارند. بعد از آن هم که شانگهای و لوکارنو و ونیز هستند؛ به همین دلیل ما مکاتبه کردهایم تا در یک زمانبندی دیگر جشنواره را برگزار کنیم. در بررسیهایی که صورت گرفته شاید بتوانیم جشنواره جهانی فجر را پیش از جشنواره برلین برگزار کنیم تا به عنوان آخرین جشنوارهای باشیم که در ماه دسامبر برگزار میشود و اگر این اتفاق بیفتد سال سینمایی بینالمللی که با جشنواره برلین شروع میشود با جشنواره جهانی فجر به پایان میرسد!! این پیشنهاد از سوی ما در جلسه ماه “فوریه” فیاپف مطرح خواهد شد و اگر موافقت شود، جشنواره جهانی فجر، در اواخر پاییز سال آینده پیش از جشنواره ملی فجر برگزار خواهد شد.
با توجه به اینکه اکنون میانه ماه آوریل را پشت سر گذاشتهایم-یعنی دو ماه بعد از تاریخ وعده دادهی فوریه- و هنوز اعلام رسمی زمان برگزاری بینالملل فجر رخ نداده، احتمالا یا فیاپف با این تاریخ موافقت نکرده یا «موافقت کرده» و مدیران سینمایی به دنبال پیدا کردن توجیهی برای برگزاری بینالملل فجر دقیقا مماس با جشنواره اصلی آن هستند.
اینکه بینالملل فجر باید اواخر پاییز یا ابتدای زمستان برگزار گردد تا قبل از برلیناله باشد -که معمولا اواخر بهمن ماه برگزار میشود- غیرمستقیم معنای تجمیع جشنوارههای فجر را نمیدهد؟
وقتی بهترین زمان برای برگزاری بینالملل فجر قبل از برلین است، یعنی باید بینالملل را یا انتهای آذر یا ماه دی یا ابتدای بهمن برگزار کرد که همهی این تاریخها تقریبا مماس با همان جشنواره اصلی فجر هستند یعنی باز یک جور تجمیع غیرمستقیم!!
جشنواره اصلی فجر عموما ۱۲ تا ۲۲ بهمن برگزار میشود و حالا اگر بینالملل را در دیماه یا آذرماه برگزار کنند چه تفاوتی دارد با اینکه جشنواره را در ابتدای بهمن و چند روزی زودتر با بخش بینالملل شروع کنند و در ادامه بخش اصلی استارت بخورد؟
تعارف که نداریم؛ واقعا کدام فیلمساز مطرح خارجی است که فیلمش را برای برلین نگه ندارد و قبل از برلین، فیلم را در بینالملل فجر رونمایی کند؟؟
این بینالملل فجر نهایتا چند تا مهمان بنگال و هندی و قزاق و آفریقایی گمنام و… که بیشتر ندارد؟ اینها هم برایشان فرقی ندارد جشنواره هر زمانی برگزار شود آنها تسهیلات اقامت رایگان و پذیرایی میخواهند که چه در آذر چه در بهمن برایشان جور میشود.
میماند تعدادی بازاریاب فیلم که آنها هم به دنبال انتخاب فیلم “ایرانی” بدردبخور برای خرید هستند و اتفاقا بیشتر دلشان میخواهد آثار بخش اصلی-ملی- فجر را ببینند.
پس خودمان را بیدلیل و با ژست بینالملل گول نزنیم و جشنوارهی فجر را یکپارچه برگزار کنیم تا در دورانی که مسعود پزشکیان بارها از ناترازیها ابراز نگرانی کرده، در سایه برگزاری یکپارچهی فجر از تلفات بیتالمال جلوگیری و اندکی از ناترازیها کاسته شود.
ادای دین شهرام ناظری به فرهاد مهراد و احمد شاملو با یک تفاوت عظیم!؟+ویدیو
سینماروزان/حامد مظفری: شهرام ناظری خوانندهی موسیقی سنتی ایران قطعه تازهای با متن تلخ ولی آرانژمان پرتحرک با عنوان “عمو نوروز” ارائه کرده است.
آهنگ و تنظیم قطعه از تهمورث پورناظری است و اورتور قطعه، نوای بربط است و بعد همخوانی بانوانی با نام سحر بروجردی و دنیا کمالی در دستگاه شور و سپس مطلع قطعه را شهرام ناظری و آرش سلامیه میخوانند: آی عمونوروز آی عمونوروز/چشامون پرغم دلامون پرسوز…
ترانه قطعه از پوریا سوری شاعر و روزنامهنگاری است که خودش نیز ماهنامهی “وزن دنیا” را بهعنوان رسانهی شعر منتشر میکند، تنظیم پر و پیمانی بر کار انجام شده و سازهای مختلف از سنتور و بربط و کمانچه و سهتار تا تنبور و دهل و دف در قطعه میشنویم و در میانه قطعه نیز شنوای سرنانوازی جانانهی احسان عبدیپور-نوازندهای همنام یک کارگردان سینما-هستیم.
اینکه شهرام ناظری در عین وامداری به نوروز، کوشیده ترانه ای اجتماعی را برای اجرا برگزیند که تصویرسازی ذهنی متن آن یادآور آثار سینمای موسوم به اجتماعی این سالهاست، با واکنشهای مختلف روبرو شده.
برخی مخاطبان این قطعه را با قطعه “شبانه/شب مهتاب”فرهاد قیاس کرده و حال و هوای این دو چه در ریتم ملودی و چه در بخشهایی از کلام را مشابه هم دانستهاند به خصوص در جایی که ناظری میخواند: آی عمونوروز فکر چاره کن/ فکر این دل پاره پاره کن…
این تکه برای مخاطبان یادآور آنجاست که فرهاد میخواند: عمو یادگار مرد کینه دار/ مستی یا هوشیار خوابی با بیدار؟…
البته که بسیار تفاوت است در ریشههای عمونوروز-که یکی از نمادهای نوروز است، با عمویادگار -که یادآور یک بازی قدیمی ایرانی است- با این حال مخاطب این روزگار قرینسازی را دوست دارد و در دوران نوستالژیبازی حتی یک ترانه انتقادی معمولی هم شاید گرفتار قرینیابی گردد.
“شبانه” را احمد شاملو سروده بود و اسفندیار منفردزاده آهنگساز قطعه بود و هرچند به ظاهر عمونوروزِ شهرام ناظری میخواهد مثل شب مهتاب یک قطعه اجتماعی باشد-و یکی با مخاطب قرار دادن عمو یادگار و دیگری با مخاطب قرار دادن عمو نوروز، درددل میکند- ولی به غیر از وجه رویاگونهی “شبانه” که در تضاد است با وجه شِبهرئالیستی “عمو نوروز”، تفاوت در پایانبندی متن، مهمترین وجه افتراق این دو قطعه است.
شهرام ناظری بعد از کلی گلایه از اوضاع و احوال مردمان نزد عمونوروز، در انتها باز دست به دامن معجزهی عمونوروز چنین میفرماید: آی عمو نوروز شبو سحر کن/خورشیدو بیار عشقو خبر کن/آی عمو نوروز فکر چاره کن/فکر این دل پاره پاره کن.
با این حال فرهاد حدود نیم قرن پیش قطعه “شبانه” را با امید قطعی و بی مدد از دیگری چنین پایان برده بود: آخرش یه شب؛ ماه میاد بیرون/از سرِ اون کوه؛ بالای دره، روی این میدون؛ رد میشه خندون!
برای تماشای ویدئوی “عمو نوروز”شهرام ناظری اینجا را ببینید.
فیلم “پیرپسر” با بلیت ۳۰۰هزار تومانی هم مخاطب دارد!/حامد مظفری روی آنتن زنده متذکر شد
سینماروزان: اکران نسخه سه ساعته “پیرپسر” با بلیت ۲۰۰ یا ۲۵۰ یا حتی ۳۰۰هزار تومانی نه تنها ایرادی ندارد که کاملا منطبق بر نظام عرضه و تقاضاست. وقتی تئاترهای بی کیفیت را در بلکباکسهایی که نه سن مناسبی دارند و نه نشیمنگاه خوبی با بلیت ۳۰۰ و ۴۰۰ هزار تومانی برای مخاطب نمایش میدهند، چرا “پیرپسر” با زمان ۱۹۰ دقیقه ای نتواند در پردیس های سینمایی مدرن با بلیت ۲۰۰ و ۲۵۰ هزار تومانی اکران شود؟
حامد مظفری روزنامهنگار و منتقد سینما با بیان مطلب فوق روی آنتن زنده رادیوتهران گفت: همین حالا کلی فیلم کم یا بی مخاطب داریم که یا در اکران سراسری یا هنروتجربه عرضه میشوند و هیچ کس هم خرده نمیگیرد چرا ظرفیت سینماها را به آثاری این گونه میدهید. درباره “پیرپسر” که بالاخره در زمره چهار پنج فیلم متفاوت و قابل تامل جشنواره فیلم فجر۴۳ بوده، چرا این همه گارد وجود دارد؟
وی ادامه داد: چه منتقد چه روزنامهنگار چه پخشکننده و چه سینمادار صرفا میتواند پیشنهادش را به سازنده ارائه کند و اینکه اصرار کنند اکتای براهنی همان کاری را کند که ما انتظار داریم دیگر دخالت در اثر هنری است. بگذارید نسخه اصلی “پیرپسر” همان طوری که اکتای میخواهد اکران شود و بعد اگر مخاطب نداشت، نقدش کنید.
مدیر رسانه تحلیلی سینماروزان خاطرنشان ساخت: از یک طرف اُرد میدهیم که سینما نیاز به تجربه های تازه دارد و از آن طرف حالا یک نفر پیدا شده و میخواهد ریسک کند و متعاقب جو مثبت جشنواره ای حول “پیرپسر” فیلم سه ساعته را اکران کند؛ بگذارید تجربه شود شاید جواب داد.
حامد مظفری تاکید دارد: تا جایی که من اطلاع دارم شورای صنفی نمایش هیچ مشکلی با اکران نسخه اصلی “پیرپسر” ندارد، پس میماند سینماداران و پخشکننده که آنها هم بد نیست دل به دریا بزنند و اتفاق جدیدی را تجربه کنند.
این منتقد سینما درباره دورنمای خودش نسبت به اکران نسخه اصلی “پیرپسر” با بلیت گرانتر گفت: اولا که بلیت ۲۰۰ هزار تومانی همچنان نسبت به بلیت ۳۰۰ و ۴۰۰ هزار تومانی تئاتر و بلیت یک میلیونی کنسرت های برخی فالشخوانها، رقمی نیست، بعد هم بدون شک “پیرپسر” پتانسیل اولیه فروش را دارد یعنی سوار بر همان موج فجر۴۳ لااقل یکی دو هفته خوب میفروشد و پس از آن دیگر واکنش های مخاطبان اولیه است که مسیر را برای ادامه اکران میسازد و صدالبته که براهنی باید به فکر طراحی و اجرای تبلیغات ویژه برای کف مخاطب-و نه صرفا مخاطبان خاص- باشد تا ریسکش جوابی معقول بگیرد.
شعبدهی نادر فلاح در نمایش”جایی که گوزنها آواز میخوانند”!
سینماروزان/حامد مظفری: قبل از هر چیز باید ابراز تاسف کرد که ابراجرای یکنفره نادر فلاح در “گوزنها آواز نمیخوانند” به جای این همه سالن دولتی آغشته به اجراهای بیسروته باید در بلکباکسی روی صحنه برود که نه سن مناسبی دارد نه سیستم صوتی درستی و نه جایگاه مناسبی برای مخاطبان…
نادر فلاح نه به خاطر تجربیات تئاتر بلکه به خاطر مال خود کردن نقشهای مکملش در آثاری مثل “بی پولی” و “اژدها وارد میشود” بازیگر قابلی نشان داده بود و حالا با این اجرای تکنفره “گوزنها…” نشان داده که میتواند چقدر خوب نقش اصلی ایفا کند و حسرتی بر جای میگذارد برای تهیهکننده هایی که دستیاران یا نابازیگران را گریم میکنند و میگذارند نقش اصلی.
“گوزنها…” بخشی از جذابیت خود را از متن مهدی غلامحیدری روزنامهنگاری میگیرد که تلاش کرده همه آنچه میتواند یک عشق سرکوبشده سینما را سرپا نگه دارد برای روایت زندگی یاور خوشنام استفاده کند. مرور چند دوره تاریخی مختلف با پاساژهای مفرح و عامهپسند به گونه ای که خط قرمزها را هم رد نکند، کاری است که غلامحیدری به خاطر سوابق مطبوعاتی، خوب توانسته از آن عبور کند. عجبا که جماعت شبهانتلکت چنین آثاری نیز بیشتر از هر جای دیگر از آن شوخیهای منشوری مثلا با قلعه و شهرنو و لاسزنی و…، خوششان میآید!
ابتدا به ساکن حضور تکنفره نادر فلاح و اینکه خودش میخواهد همهی نقشهای زن و مرد را یکجا اجرا کند، خودنمایی به نظر برسد اما هرچه از زمان روایت میگذرد بیشتر متوجه میشویم اگر اجرا به جای یک نفر بر سه یا چهار نفر تقسیم میشد، شاید یکدستی لحن از بین میرفت و تصور اینکه بازیگران دیگر همپای فلاح میتوانستند شعبدهاش را درک و بازنمایی کنند، دشوار میشد.
نادر فلاح با فاکتور گرفتن میکروب اوراکت که بدجوری سلبریتیهای لمپنگراف را اسیر کرده، شخصيت هاي مختلف را در ذهن یاور بازخوانی و ارائه میکند و عجبا که در مدت زمان حدود دو ساعته کار، یکنفس جلو میرود و به جز ابزار بدن، تنظیم تنفس و مونولوگها را طوری پیش میبرد که نه خودش کم بیاورد و نه مخاطب.
نقطه عطف؟ آنجا که یاور-نادر- از خستگی یا رهایی از ایستادگی زنندهای که مدام میخواهند ملت را به آن سوق دهند، میرود پشت پردهی سینمای فرضی و به پهلو دراز میکشد و هم حس چُرت را در ما نهادینه میکند و هم خودش دمی-فقط یک دم- آسایش باقی را تجربه میکند.
حامد مظفری منتقد و روزنامه نگار
از پرویز صیاد تا گشت ارشاد و دیازپام در جشنواره فیلم فجر۴۳/کاندیدای اصلی بازیگری مرد کیست؟
سینماروزان: در بین فیلمهایی که این چند روز در جشنواره دیدیم هم فیلم “اسفند” و هم فیلم “اشک هور” درباره شهید علی هاشمی هستند و بدون موازی کار و تداخل داستانی، فرازهایی از فتح جزیره مجنون و بعدی شهادت علی هاشمی را تصویر کردند.
حامد مظفری منتقد و کارشناس سینما روی آنتن زنده رادیوتهران با بیان مطلب فوق گفت: خیلی سخت نیست که بگوییم رضا مسعودی بازیگر “اسفند” به خاطر بازی خوشلحن و رئالش میتواند از کاندیداهای سیمرغ باشد و همین طور وحید ابراهیمی بخاطر فیلمبرداری “اشک هور” میتواند کاندید باشد. دانش اقباشاوی کارگردان “اسفند” هم اجرایش آنقدر خوب و مؤثر بوده که میتواند لایق دریافت سیمرغ کارگردانی باشد.
وی ادامه دارد: در جشنواره امسال فیلمی هست به نام “شمال از جنوب غربی” که با تصویرهای کارت پستالی از شمال، به درگیری نیروهای کمیته با خرابکاران گروهکی در شمال دهه ۶۰ میپردازد. جاهایی از فیلم از عملیات خرابکاری برای انهدام پل ورسک میشنویم که معلوم نیست زمینه واقعی داشته باشه یا نه چون ربط استراتژیک با ماجرای درگیری ها ندارد ولی یادآور فیلمی است به نام “ورسک پل پیروزی” که زمانی بنا بود پرویز صیاد آن را بسازد و نشد. صیاد میخواست ماجرای جنگ جهانی دوم را در خلال این پل روایت کند ولی در اینجا، ربط ماهوی دهه شصت و ورسک و… موجود نیست. در عین حال به غیر از چهره پردازی، بازی های مصطفی زمانی و امیر آقایی در “شمال از جنوب غربی” قابل توجه است به ویژه جاهایی که فیلم زمینه جاسوسی پیدا میکند این دو در تلاش برای الگوسازی های مثبت و منفی، موفقند.
حامد مظفری با اشاره به فیلم “زیبا صدایم کن” بیان داشت: رسول صدرعاملی کارگردان قدیمی سعی کرده فیلم سرخوشانهای بسازد درباره همراهی یک پدر روانی و دخترش در یک سفر شهری. فیلم جاهایی از مدار روایت خارج میشود و سعی میکند در شوخی با گشت ارشاد، ریتم یکنواخت را جبران کند. اساسا اینکه فیلم میگوید یک دیوانه باید از تیمارستان فرار کند تا مشکلات مختلف جامعه حل بشود، فرض غلطی است. بازی های فیلم یکدست و خوب است بهخصوص بازی ژولیت رضاعی بازیگر اصلی زن.
حامد مظفری گفت: در این دوره جشنواره فیلمهای خواب آور کم نداشته؛ فیلمهایی که مشکل شان ساده گیری سینما و کارگردانی ست. درست است که بلحاظ فنی، فیلمسازی خیلی راحت تر از دوران نگاتیو شده ولی باز هم بدون جهان بینی فیلم ساختن، فقط وقت مخاطب را تلف میکند….
سینماروزان: از فیلم اولیهای قابل قبول جشنواره فیلم فجر۴۳ میتوان به فیلمهای “رها” و “بچه ی مردم” اشاره کرد که با وجود نقدهای وارده چند مزیت نسبت به آثار دیگر جشنواره امسال دارند.
حامد مظفري منتقد و کارشناس سینما روی آنتن زنده برنامه “بام تهران” در شبکه رادیوتهران با بیان مطلب فوق گفت: فیلم “رها” در کیفیت تولید و اینکه توانسته در ساختار لوباجت و در بخش خصوصی و بدون وابستگی ارگانی با هدف داستانگویی تولید شود و در عین حال وجهه مردمی هم داشته باشد، فیلم قابل قبولی است.
وی ادامه داد: “رها” را حسام فرهمند به تهیهکنندگی سعید خانی ساخته و حضور خانی به عنوان تهیهکننده ای که الزامات پخش را هم میشناسد باعث شده ترکیب بازیگران شناخته شده مثل شهاب حسینی و غزل شاکری درکنار بازیگران جوانتر مثل آرمان میرزایی و ضحا اسماعیلیفر، باعث شود فیلم پتانسیل اولیه جلب مخاطب در اکران عمومی را داشته باشد. وجهه مردمی فیلم از دست گذاشتن بر پدیده فقر ناشی میشود و اینکه تلاش شده در میزانسن های تمیز و بدون لمپنگرافی، از عاقبت افزایش فقر و اختلاف طبقاتی بگوید…
این عضو انجمن نویسندگان و منتقدان سینما با اشاره به فیلم “بچه ی مردم” گفت: محمود کریمی کارگردان این فیلم سابقه مستندسازی و آیتم سازی برای خندوانه را داشته پس زبان تصویر را خوب میشناسد. “بچه ی مردم” فیلم متفاوتی است به خاطر اینکه در ساختار بصری راه متفاوتی را در پیش گرفته که ردپای وس اندرسون و یورگوس لانتیموس در آن دیده میشود.
او افزود: “بچه ی مردم” قابل احترام است چون تنوع تصویری فیلم و اینکه میخواهد برخلاف رویه مرسوم بهجای دیالوگ با تعدد تصویرسازی از فضاهای مختلف، مخاطب را به یک سفر سرگرم کننده ببرد، فیلم متفاوتی را شکل داده و این مسیر اگر به سمت انتخاب داستان های پرلایهتر در کارهای بعدی برود قطعا اتفاقات بهتری برای کارگردان رقم خواهد خورد.
حامد مظفری با اشاره به آثاری که نتوانستند مورد توجه مخاطبان جشنواره قرار گیرند بیان داشت: فیلم اولیهایی مثل “آبستن” و “سونسوز” در جشنواره داشته ایم که چندان توجهی جلب نظر نکردند و چندان راضیکننده نبودند ولی کیفیت انیمیشن “افسانه سپهر” از منظر اینکه هم کودکان و هم خانواده بتوانند با آن ارتباط بگیرند، استاندارد بود.
چرا استعفاء؟؟ همان پروانهی نمایش چهارنفرهی “قاتل و وحشی” را صادر کنید!…
سینماروزان/حامد مظفری: انتشار خبری درباره تهدید به استعفای نرگس آبیار از شورای پروانه نمایش سینمایی بهخاطر عدم اکران فیلم “قاتل و وحشی” در کاخ جشنواره-و نه حتي خود جشنواره- و همراهی سه عضو شورای پروانه نمایش با ایشان، از طرف آبیار نه تایید شده و نه تکذیب.
بر فرض اینکه این خبر صحت داشته باشد اول باید گفت دم آبیار و آن سه نفر دیگر عضو شورای پروانه نمایش گرم که آن قدر جربزه دارند که پای فیلم همکار خود میایستند و…
دوم اینکه چرا آن سه نفر+بانو آبیار صورتجلسه بلامانع بودن نمایش “قاتل و وحشی” را تنظیم و امضاء نمیکنند؟ شورا که هفت نفر است و چهار موافق بر سه مخالف یا ممتنع، پیروز هستند پس صدور پروانه نمایش قطعی است و بر فرض که مشکلات فقهی فیلم را هم درنظر نگیریم باز این چهار نفر جهت ثبت در تاریخ هم که شده میتوانند صورتجلسه ای تنظیم و امضاء کنند که با نمایش این فیلم موافقند.
نباید هم شرط و شروط بگذارند که با یک یا دو نمایش در کاخ جشنواره موافقند بلکه باید شفاف صورتجلسه کنند که “از نظر ما چهار عضو شورای پروانه نمایش سینمایی، اکران فیلم بلامانع است!”
و بعد هم اینکه چنین چهار نفر جربزهداری نه تنها نباید استعفا دهند بلکه باید تکلیف تمام فیلمهای مشکل دار از همان اولینها که میشود “مرگ یزدگرد” و “خط قرمز” گرفته تا “در مسلخ عشق” و “فریاد” و…و “گزارش یک جشن” و “خیابانهای آرام” و “زمهریر” و “صد سال به این سالها و “پیرپسر” و… را روشن کرده و بعد استعفا دهند.
ماجرای استعفای نرگس آبیار از شورای پروانه نمایش چقدر جدی است؟
اینکه سقف خواسته های حمید نعمت الله را محدود کرده اند به یک نمایش نه در جشنواره و برای همه مخاطبان که منحصر و محدود به یک نمایش نیمه شبی در کاخ جشنواره-و احتمالا با حضور انبوه نمایندگان نهادها و ارگانهای با ربط و بی ربط به سینما- نه در شأن نعمتالله است و نه در شأن جشنواره ۴۳ساله فیلم فجر و نه در شأن مخاطبان جشنواره و اساسا چنین نمایشهای محدود زیر ذرهبینی نه تنها مشکلات را حل نمیکند که ممکن است همچون تجربه “صد سال به این سالها” طومار فیلم را برای همیشه در هم بپیچد.
بر فرض اینکه خبر مذکور “فیک” یا به قول آن پسربچه “کیک” باشد که دیگر حرفی نمیماند جز اینکه چرا یکی از همان چهار نفر عضو شورای پروانه نمایش، آن را تکذیب نمیکند؟؟
آیین نامه جشنواره فیلم فجر فقط یک بند دارد؟؟
سینماروزان: حضور بالای فیلمسازان جوان فیلم اولی در جشنواره فیلم فجر امسال، نه فرصت است و نه تهدید. اینکه حدود نصف متقاضیان جشنواره، فیلم اولی بودند و بخش قابل توجهی از فیلمها نیز متعلق به فیلم اولیهاست، در جای خود نه فرصت است و نه تهدید.
حامد مظفری منتقد و کارشناس سینما با بیان مطلب فوق در برنامه سعادت آباد رادیوتهران اظهار داشت: واقعا چقدر از این تب علاقه جوانان به فیلمسازی میتواند برای صنعت سرگرمی سازی ما از فیلمسازی تا سریال سازی، مفید فایده باشد؟ اگر این فیلمسازی و ورود به سینما براساس یک برنامه ریزی قبلی و یه جور حرکت پله پله و تدریجی باشد یقینا میتواند آینده کاری فرد را تضمین کند و هرچقدر بیشتر جوانان ما ورای تحصیل آکادمیک، کار دستیاری و تجربه در پشت صحنه داشته باشند قطعا وقتی فیلم اول شان را میسازند، موفقترند.
وی ادامه داد: با این حال فیلم اولیها حتی اگر سیمرغ هم بگیرند اما آن انضباط کاری و برنامه ریزی لازم برای رشد را نداشته باشند، سخت بتوانند در ادامه هم موفق باشند کمااینکه شنیده شده برخی از فیلمسازانی که در یکی دو سال اخیر در همین فجر خوش درخشیدند، الان که به انحای دیگر باز متقاضی فجر هستند، زمزمه های ردّی شان به گوش میرسد…
این منتقد سینما درباره شایعات ورود برخی فیلمهای قدیمی به جشنواره فجر۴۳ گفت: درست است که در بند آخر آیین نامه جشنواره فجر، حق وتویی وجود دارد برای دبیر که مطابق تشخیص خود، عمل کند ولی به چه قیمت؟ کیفی گرایی خیلی بهتر از کمیت گرایی است یعنی نباید به قیمت تغییر آیین نامه و استفاده از آن بند آخر حق وتوی دبیر، برای افزایش کمّی فیلمها تلاش کرد.
حامد مظفری منتقد سینما
حامد مظفری تاکید کرد: آیین نامه جشنواره فیلم فجر میگوید فقط فیلمهایی که در یک سال اخیر تولید شدند و اکران خارجی نداشتند میتوانند وارد جشنواره فجر بشوند، اینها بندهای کلیدی آیین نامه است که بهتر است هیات انتخاب به آن وفادار بمانند چون بی توجهی به آیین نامه، فیلمسازان را دلسرد میکند و آیین نامه را بی اعتبار. اینکه تعدادی فیلمی که قبل از یک سال اخیر تولید شدهاند و بعضا در جشنواره های خارجی رونمایی گشتهاند را وارد جشنواره فجر کنیم، یعنی کلا آیین نامه را قبول نداریم جز بند آخرش! آیا آییننامه جشنواره فیلم فجر فقط یک بند دارد؟
او خاطرنشان ساخت: خوشبختانه امسال جشنواره فجر یک سینماگر باسابقه به نام منوچهر شاهسواری دارد پس چه بهتر که آیین نامه رعایت گردد و اگر هم بناست تعدادی فیلم قدیمی وارد جشنواره بشوند، خیلی ساده بخش خارج از مسابقه ایجاد کنند تا هم آن آثار دیده بشوند و هم به آیین نامه جشنواره خدشه وارد نشود.
برنامه رادیویی “سعادت آباد” به تهیهکنندگی مریم سادات آصفی و با اجرای محمدجعفر خسروی و علی یگانه، شنبه تا چهارشنبه ۸ صبح از رادیوتهران روی آنتن میرود.
خاطرهای از خسرو سینایی و مدیریت آقایان پِستهدوست!؟/چه کسی نگذاشت بهرام بیضایی فیلم عاشقانهاش را بسازد؟
سینماروزان/ حامد مظفری: انتصاب مهدیسجادی خزانه دار به عنوان سرپرست بنیاد سینمایی فارابی را از دو منظر میتوان ارزیابی کرد. اینکه یک حسابرس را در بالادست ساختاری متمول قرار داده اند تا مو را از ماست بکشد و اجازه اسراف و بذل و بخشش ندهد؟ یا اینکه با حذف مدیریت هنری و واگذاری زعامت فارابی به خزانه دار، در عین چابک سازی میخواهند کاری کنند که در پرداخت تسهیلات به پروژه های متبوع، هیچ اصطکاکی نباشد؟
به گزارش سینماروزان و به نقل از روزنامه کیهان، هر کدام از این فرضها که درست باشد باز آنچه در فارابی تصمیمگیرنده اصلی است همان شوراهای تصویب پروژه است که هرگاه با سینماگران حسابی چیده شده، فیلمهای قابل تحمل تولید شده و هرگاه در انتخاب افراد شورا، بی دقتی صورت گرفته با نزول کیفی تولیدات روبرو بوده ایم.
رائد فریدزاده رئیس سینمای دولت چهاردهم در مراسم معارفه سجادی بیشتر درباره عقبه فارابی و وجهه بین الملل آن حرف زد و درباره برنامه اش برای انتخاب معاون فرهنگی فارابی و شورای تصویب چیزی نگفت. درباره بین الملل که انگار زیادی تعارف کرده و شاید چون خودش تنها رزومه مشهود قبلی اش معاونت بین الملل فارابی بوده، در این باره اغراق کرده و درباره اصالت آثار فارابی هم که به هر حال سالهاست نه سینماگران اصیل و نه آثار اصیل در این ارگان تولید نشده اند.
یادم نمیرود که در دهه نود بارها خسرو سینایی را روی نیمکتهای حیاط فارابی میدیدم که تکیه داده به عصایش به دوردست خیره شده بود و انگار میخواست بگوید آنچه دیگر ارزش ندارد همان اصالت است. سینایی مدتها دنبال تولید پروزه مشترک “قطار زمستانی” بود که موافقت طرف لهستان را هم گرفته بود و میخواست فارابی را پای کار بیاورد. یک بار با سینایی همکلام شدم و گفتم چرا این پروژه به نتیجه نمیرسد و او بی تعارف گفت چون آقایان پستهدوست-تعبیر سینایی برای مدیرانی که در داخل پسته میل میکنند و در جشنواره های خارجی ناتوان از ارائه فیلمهای کیفی، پسته و گز و باقلوا توزیع میکنند-
علاقه ای به پروژه های میهنی و سینماگران مستقل ندارند و میخواهند با افرادی بله قربان گو کار کنند که آثاری خنثی و آرشیوی و بی دردسر تولید شود.
سینایی خیلی دوید و پیگیری کرد تا “قطار زمستانی” را بسازد و هیچ حمایتی ندید و آن فیلم تولید نشد و به جایش حمایتی خرد از او کردند برای تولید فیلمی کوچک به نام “جزیره رنگین” که فقط تلف انرژی سینایی و احتمالا باز کردن وی از سر خود بود.
سعید اسدی کارگردان فیلم ماندگار “آواز قو” دیگر سینماگری بود که سالها به دنبال ساخت فیلم “یو اس اس اس وینسنس” با محوریت حمله ناو آمریکایی به ایرباس بود و با اینکه قاسم قلی پور تهیهکننده “عروس آتش” را کنار خود داشت، هیچ طرفی نبست. فیلمنامه اسدی یکی از استراتژیک ترین آثار این سالها بود ولی این پروژه هم در سبد حمایتی فارابی قرار نگرفت تا اسدی هم ایران را ترک کرده و به آمریکا برود در حالی که آخرین بار همین چند ماه پیش و در سالگرد آن اتفاق شوم، در پیامی کوتاه نوشت: از نظر روحي حال خوشي ندارم، سوم جولاي هست، سالگرد فاجعه ي ايرباس… و تب نوبه ي من… هرگز فكر نمي كردم كه مني كه به عشق خدمت به وطن و مردمم همه زندگي ام را در اينجا به باد دادم و به همه ي امكاناتم پشت پا زدم ناچار شوم به خاطر خباثت، بي وطني و بي ديني برخی نامسئولين سينمائي دوباره به كثافتخانه اي بازگردم كه با كودتاي ٢٨ مرداد اش باعث بدبختي كشورم و مردمم شد، و تحمل كنم سالگرد كودتاي ٢٨ مرداد و انهدام ايرباس را كه به خاطر ساخت اشان به ايران بازگشتم!!! طبيعي ست كه وقتي جلوي ورود اسب ها به ميدان مسابقه گرفته شود هر خري برنده خواهد بود.
خاطراتی از سینایی و بیضایی و مدیریت آقایان پِستهدوست
بهرام بیضایی دیگر فیلمساز امتحان پس داده ای بود که مدتها دنبال تولید پروژه تاریخی “اشغال” بود و در برهه ای حتی اصغر رفیعی جم به عنوان رابط بیضایی که به آمریکا رفته بود و مدیران فارابی قرار گرفت ولی درنهایت نه حمایت از تولید یکی از میهنی ترین فیلمنامه های وی که تصویری کامل از تهران گرفتار جنگ جهانی دوم داشت، صورت گرفت و نه حتی پروانه ساخت فیلمنامه ای لوباجت-جاده ای و عاشقانه به نام “مقصد” را دادند و نهایتا یک موافقت اصولی برای “مقصد” صادر شد بدون هر گونه حمایت! بیضایی نیز در گفتگویی خصوصی مخالف اصلی تولید همان “مقصد” را یکی از همان ظاهرالصلاحانی دانسته بود که حتی از نام کاراکترهای “مقصد” هم تفسیر سیاسی استنباط کرده بود و خندهدار اینکه اخیرا دنبال بودجه چند ده میلیاردی بوده برای تولید فیلمی مثلا ارزشی با یک کارگردانتقریبا بی تجربه ولی بلندگوبهدست!
همین سه مصداق کافی است تا بدانیم در کارنامه لااقل یک دهه اخیر فارابی که خبر از اصالت آثار و سینماگران نبوده و بیشتر روابط پیشبرنده بوده و همین که برخی افراد حاضر در شوراهای فارابی، خود مشمول حمایت این نهاد برای تولید آثاری عمدتا شکستخورده بودند، یعنی تا شوراهای فارابی با سینماگران خوشسابقه چیده نشود، حرف زدن درباره عقبه فارابی و کارنامه قبلی اش، آب در هاون کوبیدن است.
فارابی نه تنها سالهاست در حیطه بین الملل و پروپاگاندای آثار ایرانی نه در اروپا و آمریکا که در همین کشورهای منطقه هم گرفتار سستی است. نگاه کنید که سازندگان سریال “شهرزاد” توانسته اند رایت بازسازی نسخه ترک آن را بفروشند و این گونه ارزآوری کنند و همه خروجی بین الملل فارابی این شده که هر سال کمیته ای تشکیل دهد جهت معرفی یکی از آثار اغلب -متعلق به ارگانها- برای شرکت در اسکار غیرانگلیسی زبان و گاهی همین انتخاب آن قدر سادهلوحانه صورت میگیرد که مثلا فیلمی را به اسکار میفرستند که اصلی ترین عنصر که داشتن پخشکننده در آمریکاست را ندارد.
با قرار دادن یک خزانه دار بر بالادست فارابی-که قاعدتا گزینهی گذار است و احتمالا به زودی یک مدیر جایگزین او خواهد شد -بعید است مشکلات مبتلابه فارابی حل شود. فارابی بسان بسیاری از ساختارهای دولتی چنان فربه و کند شده که با تغییر مدیر هیچ اتفاقی در آن نمی افتد وگرنه یک دهه بعد از رونق ویاودیها فارابی را حتی در راه اندازی یک پلتفرم اختصاصی برای آرشیو خودش، عاجز نمیدیدیم اما انتظار حداقلی داریم که در چینش معاونت فرهنگی و بعد شورای تصویب پروژه های فارابی، سینماگرانی به کار گرفته شوند که قدری اوضاع را بهبود بخشند.
حامد مظفری: شعور مخاطب را دست کم نگیریم/حرفهای بیضایی را جدی بگیریم!
سینماروزان: نه سینمای تجاری، تله است و نه سینمای هنری منوط به اینکه مخاطب هدف را بشناسیم و به دنبال سوءاستفاده از شعور مخاطب نباشیم.
حامد مظفری جانشین تهیهکننده فیلم سینمایی “سرآغاز” که روی پرده سینماهاست، با بیان مطلب فوق در گفتگو با رادیو تهران اظهار داشت: آنچه اسباب انحراف و از مسیر درست خارج شدن هر گونه سینمایی را موجب میشود آن است که سازندگان آثار، جهان بینی نداشته باشند و صرفا دنبالهروی نمونه های موفق باشند.
وی ادامه داد: اگر جریان سازان سینمای ایران را زیر ذره بین ببریم هرچند در آغاز سعی کردهاند از نمونه های غربی اعم از هالیوودی یا اروپایی گرته برداری کنند اما از جایی به بعد سعی کرده اند،نگاه خود و آموزه های خویش را در قالب تصاویر متحرک ارائه کنند.
حامد مظفری با اشاره به استفاده از الگوی هالیوودی تولید فیلمهای آلترناتیو در “سرآغاز” اظهار داشت: فیلم سینمایی “سرآغاز” یک فیلم جریان اصلی یا متعلق به سینمای بدنه نیست یعنی از همان ابتدا هدف بر این بود که فیلمی برای مخاطب خاص تولید شود ولی با الزامات سینمای سرگرم کننده. هدف اصلی در هر گونه هنری باید جلب مخاطب باشد ولی دیگر دوره اینکه بخواهیم ژست های آوانگارد بگیریم و فیلمی تولید کنیم که حتی خودمان هم نمیتوانیم سیناپس آن را روی کاغذ بیاوریم، گذشته. در فیلم “سرآغاز” زیربنا روایت یک داستان منطبق با جنبه های علمی درباره تناسخ و ورود به جهان های موازی بود ولی برای داستان پردازی از عامهفهمترین روایت که طرح مسائل بنیادی زن و مرد و خانوادهها است، سود جستیم.
جانشین تهیهکننده فیلم “سرآغاز” درباره هجمه های اخیر علیه تجاری سازی در سینمای ایران بیان داشت: این هجمه ها البته تازه نیست و بیشتر از شصت سال یعنی از زمانی که در سینمای ایران ماجرای فیلمسازی آلترناتیو و به تبع آن موج نو پیش آمد رواج دارد و همچنان ادامه دارد اما آیا همه فیلمها باید رکورد فروش را بزنند؟ به نظر میرسد این ماجرا ریشه دارد در همان عدم هدف داشتن برای تولید فیلم؛ چرا فیلمسازی که یک ساختار داستانی مستعمل را مبنای روایتی به قول خودش مینیمال کرده و در حال تقلید از اصغر فرهادی است، انتظار دارد فیلمش بفروشد؟ وقتی شما مخاطب را کمشعور فرض کنید معلوم است که فیلمتان نمیفروشد وگرنه اینکه میگویند فقط کمدی میفروشد، نادرست است بلکه صحیح تر آن است که بگوییم کمدی ها بیشتر میفروشند وگرنه در همین اکران امسال هم فیلمهای غیرکمدی نظیر “بی بدن” و “مست عشق” داشتیم که خوب فروختند و هم فیلمهای کمدی مثل “قلهک” بوده که خوب نفروخته.
او خاطرنشان ساخت: تجاری سازی اگر به معنای تولید فیلم برای جلب مخاطب باشد نه تنها ایرادی ندارد بلکه کاملا هم اقدامی منطقی است. البته برخی هم توانستهاند وارد بیزنس جشنواره ای شوند یعنی از ابتدا میروند و فیلمی میسازند مطلوب تعدادی جشنواره مطرح خارجی که با چرخش در همان جشنواره ها و کسب چندی جایزه نقدی، میتواند دخل و خرج کند وگرنه اینکه فیلم بسازیم برای تجربه گرایی صرف بدون درنظر گرفتن مطلوب مخاطب، نتیجهاش میشود انبوه آثاری که یا پشت خط اکران می مانند و یا اگر اکران میشوند در قعر جدول فروش قرار میگیرند.
حامد مظفری که سابقه کار رسانهای داشته و مدیر رسانه تحلیلی سینماروزان است، درباره چگونگی جمع دو عنصر جلب مخاطب عام و خاص در تولید فیلم “سرآغاز” بیان داشت: این فیلم برای مخاطب خاص تولید شده ولی در داستان پردازی و شخصیت پردازی و تزریق ماجراهای متقاطع برای روایت، سعی شد لحنی انتخاب گردد که حتی مخاطب گذری سینما را هم به خود جلب کند. در نتیجه همین نگاه است که در اکران های فیلم مخاطبانی از دو طیف را می بینیم که با وجود نقدهایی که بر فیلم داشته اند، جملگی اذعان دارند که داستانک های مختلف فیلم را دنبال کرده اند و تا پایان فیلم را دیده اند تا گره گشایی را درک نمایند.
پوستر فیلم سینمایی “سرآغاز”
چگونگی تلفیق تئوری های علم فیزیک با زبان سینما در “سرآغاز” دیگر مسأله ای است که حامد مظفری درباره آن گفت: چون تحصیلات آکادمیک خودم مهندسی مکانیک سیالات است در نتیجه بی اطلاع از چفت و بست علمی ماجرا نبودم و سعی کردم در تعامل با شهاب کاظمی تهیهکننده فیلم و سعید حسینی کارگردان کار به نوعی همپوشانی درباره استفاده از تئوری های ملموس فیزیک در لایه های داستانی برویم. اینکه برویم و از زندگی یک فیزیکدان فیلم بسازیم،یک بحث دیگر است اما در “سرآغاز”، اصل بر این بود که نمود آدمیزادی قواعد فیزیکی را بر ساختار ارتباطات انسانی حاکم کنیم.
این منتقد سینما با بیان اینکه مهمترین راهکار احیای سینمای آلترناتیو توسل به آرای بزرگان سینماست، تاکید کرد: وقتی بهرام بیضایی به صراحت میگوید که انتظار نداشته به اندازه فیلمهای موسوم به فیلمفارسی به فیلمهایی مثل “رگبار” و “غریبه و مه” سالن دهند، یعنی تایید دور باطل هجمه علیه تجاریسازان. همین بهرام بیضایی فیلمی ساخت به نام “سگ کشی” که نتیجه تجمیع زیست خودش در واکاوی معضلات یک دوره زمانی خاص با عناصر مخاطب پسند بود و دیدیم که نه تنها فیلم برگزیده مخاطبان جشنواره فیلم فجر شد بلکه توانست در اکران عمومی آن هم در یکی از بدترین ادوار اکران، به فروشی فوق العاده دست یابد. پرسش این است برخی فیلمسازان ما که اتفاقا وابستگی های ارگانی خوبی دارند چرا از تجربه همین بیضایی درس نمیگیرند؟ و مدام در رثای هجرت بیضایی، شعار میدهند. بیضایی حتی آخرین فیلمش “وقتی همه خوابیم” را که نقدی تند بر پشت صحنه سینما بود باز با استفاده از داستانگویی عامهپسند ساخت ولی همانها که علیه تجاریسازان بودند نه تنها از فیلم استقبال نکردند-شاید چون هویت واقعی شان را لو میداد- بلکه چنان او را تحت فشار قرار دادند که بعد از آن فیلم و با وجود دریافت موافقت اصولی برای فیلمنامه هایی یکتا مثل “مقصد” و “اشغال”، نتوانست فیلم بسازد و درنهایت مجبور شد به مهاجرت. همین شهاب حسینی بازیگر باسابقه وقتی خواست فیلم اولش را بسازد یکی از پیچیدهترین و در عین حال دراماتیکترین فیلمنامه های محمدهادی کریمی با عنوان “ساکن طبقه وسط” را محور فیلمسازی کرد و چون مولف سناریو، فردی باتجربه و امتحان پس داده بود و خودش هم به عنوان مجری طرح در پروژه حضور داشت به فیلمی بدل شد که در گروه آزاد و در ماه محرم و صفر روی پرده رفت ولی توانست جزو موفقترین آثار غیرکمدی سینمای ایران شود.
حامد مظفری درباره اینکه فیلمسازان قبل از هر چیز مخاطبان را باشعور و جلوتر از خود فرض کنند، اظهار داشت: فیلمسازی که حتی به عمرش یک مجله عامهپسند ورق نزده چگونه میخواهد فیلم بسازد؟ فیلمسازی که هنوز نگاهش به آرای دو دهه قبل سینمای محفلی است چگونه میتواند در همان بیزنس جشنواره ای، رشد کند؟ الان جشنواره ای سازی سینمای جهان نیز به فیلمسازانی مثل یورگوس لانتیموس یونانی تبار رسیده که پیچیدهترین مفاهیم فلسفی را در قالب داستانی پرتحرک و با رنگ و لعابی زیبا و شخصیت پردازی های چندگانه در “انواع مهربانی” یا “بیچارگان” ارائه میکند ولی برخی از منتقدان سینمای تجاری حتی نمیتوانند همچون جوانانی مثل کاظم دانشی و نمونه هایی مثل “علفزار” و “بی بدن”، یک ماجرای جنایی را روی زمین و همهفهم به فیلم بدل کنند.
این عضو باسابقه انجمن نویسندگان و منتقدان سینما در چگونگی ترکیب علوم طبیعی با سینما گفت: فارغ از آن که در حیطه مورد بحث باید دانش طبیعی لازم را داشت در عین حال باید سینما و جریانات مختلف سینمایی را شناخت و از همه مهمتر کپی برداری نکرد. برخی حتی تئوری نسبیت انیشتین را درک نکرده و فیلم علمی میسازند درباره سفر به آینده در حالی که همان تئوری از این میگوید که اگر بتوان بر سرعت نور غلبه کرد فقط میتوان به گذشته سفر کرد! البته تفاوت فیلم تخیلی با روایت علمی در همین است و وقتی در “سرآغاز” بنا بود درباره ورود به جهان های موازی حرف بزنیم نگره های علمی موجود را به کار گرفتیم و خوشبختانه مخاطب نیز به اندازه خود، حرف فیلم را درک کرد و در عین حال برخی اساتید فیزیک که فیلم را در اکران های خصوصی دیدند، وامداری علمی آن را ستودند.
وی با ابراز امیدواری درباره ایجاد شرایط رشد تمام گونه های سینمایی متذکر شد: سینما و تلویزیون ایران در ادوار مختلف در ژانرهای مختلف از جنایی نا تاریخی و ماورایی و جنگی و ملودرام و کمدی تجربیات قابل اعتنایی داشته. امیدواریم که جوانترها حتما به عقبه سینمای ایران و تجربیات افرادی ژانرگرا مثل ساموئل خاچیکیان یا علی حاتمی یا داوود میرباقری یا حمید رخشانی یا رسول ملاقلی پور یا داریوش مهرجویی و…، توجه کنند و بعد ببینند میتوانند بهتر از آنها کار کنند یا نه؟ اگر فهمیدند که حتی یکسوم چنین الگوهایی نیستند بهتر است که همچنان تجربه کنند. عطش فیلمسازی بدون جهان بینی، چیزی جز اتلاف وقت و انرژی و سرمایه نیست.
رکورددار برگزاری ورکشاپ و آموزشکده شدهایم/خروجی این همه آموزشگاه بازیگری چیست؟/واقعا جای تعجب دارد که فردی با ساخت یک یا دو فیلم تبدیل شده به مدرس “بازیگری جلوی دوربین”!/خروجی این همه آموزشگاه بازیگری چیست؟ وقتی همچنان بازیگران چهل و پنجاه ساله نقش جوان اول ها را بازی میکنند؟/اصلیترین رکن صنعت تصاویر متحرک که فیلمبرداری است را رها کردهایم و چسبیدهایم به کلکی تحت عنوان تربیت بازیگر جلوی دوربین!/چرا با وجود این همه آموزشگاه نتوانستهاند دو نفر مثل کلاری و زرین دست و رفیعی جم و… تربیت کنند؟؟/جز این است که سینما یک هنر تجربی است و باید حین تولید پروژهها و در کنار بزرگان مشق کرد تا آموخت؟؟
سینماروزان: همان قدر که زمانی نه چندان دور توانستیم رکورد برگزاری جشنواره های سینمایی را بزنیم حالا هم به جایی رسیده ایم که میتوانیم رکورد برگزاری ورکشاپ و آموزشگاه و کارگاه بازیگری را بزنیم.
حامد مظفری منتقد و روزنامهنگار سینما با بیان مطلب فوق به رادیوتهران گفت: فقط به ما بگویند که خروجی این همه آموزشگاه بازیگری چیست؟ وقتی همچنان بازیگران چهل و پنجاه ساله نقش جوان اول ها را بازی میکنند؟ اساسا روند صدور مجوز برای ورک شاپ چطور است که این همه آموزشگاه سینمایی داریم؟
وی ادامه داد: واقعا جای تعجب دارد که فردی با ساخت یک یا دو فیلم تبدیل شده به مدرس بازیگری جلوی دوربین! ادعایی که حتی امثال حمید سمندریان و امین تارخ و علی رفیعی با وجود سالها تربیت هنرجو، مطرح نکردند. اسفناک اینکه هر تازه از راه رسیده ای که میخواهد برای خود رزومه سازی کند میگوید شاگرد سمندریان و تارخ هستم و انگار برخی خبر ندارند مدتهاست که این دو هنرمند را از دست داده ایم.
مدیر رسانه تحلیلی سینما روزان تاکید کرد: بعید است این همه ورک شاپ های یک روزه و دو روزه یا یک هفته ای و یک ماهه که همه هم میخواهند بازیگر تربیت کنند مجوز داشته باشند چون بالاخره آموزشگاه های دارای مجوز پیشینه ای دارند و اغلب در رشته های تخصصی پشت صحنه هم کار میکنند و نه فقط در زمینه بازیگری.
این عضو انجمن نویسندگان و منتقدان سینما افزود: عطش جوانان و نوجوانان برای ورود به سینما خیلی هم ارزنده است و نشان دهنده اینکه دیگر خانواده های ایرانی با سینما به عنوان یک هنر استاندارد کنار آمده اند ولی چرا ورک شاپ های ما علاقمندان را به سمت آموزش حرفه ای اسلوب پشت صحنه و مثلا تدوین، صداگذاری و صدابرداری، ساخت موسیقی، طراحی صحنه، سیجیآی و از همه مهمتر فیلمبرداری سوق نمیدهند.
حامد مظفری با اشاره به افت کیفی محسوس تصویر در تولیدات متاخر سینما و تلویزیون و شبکه خانگی بیان داشت: این افت فقط و فقط ناشی از همان عدم انتقال تجربیات بزرگان فیلمبرداری به نسل جدید است. الان به غیر از مرتضی غفوری و هومن بهمنش و علیرضا برازنده و هادی بهروز و احسان رفیعی جم و کوهیار کلاری و سعید براتی، واقعا فیلمبرداری که مختصات پرده عریض را درک کرده باشد و بتواند قاب های ماندگار بسازد، نداریم. در همین آخرين جشنواره فجر بهترین تصاویر برای فیلم “تابستان همان سال” بود که محمود کلاری فیلمبردار باتجربه آن را ساخته بود.
حرفهای حامد مظفری منتقد سینما درباره افزایش بی سابقه ورکشاپ های بازیگری جلوی دوربین
او خاطرنشان ساخت: اصلیترین رکن صنعت تصاویر متحرک که فیلمبرداری است را رها کردهایم و چسبیدهایم به کلکی تحت عنوان تربیت بازیگری جلوی دوربین! چرا با وجود این همه ورکشاپ نتوانستهاند دو نفر مثل محمود کلاری و علیرضا زرین دست و اصغر رفیعی جم و… تربیت کنند؟؟ جز این است که سینما یک هنر تجربی است و باید حین تولید پروژهها و در کنار بزرگان مشق کرد تا آموخت؟؟
حامد مظفری ابراز امیدواری کرد: جشنواره بازی را آن قدر ادامه دادیم که صدای مخاطبان درآمد و درنهایت هم جز همان جشنواره فجر برای هیچ جشنواره مان نتوانستیم مخاطبی داشته باشیم که بلیت بخرد و برود فیلم ببیند. عاقبت ورکشاپ زدگی هم جز بی اعتمادی انبوه جوانانی نیست که به امید بازیگر شدن، پول زحمت والدین خود را به افرادی میدهند که خودشان هنوز در دکوپاژ یک نمای ساده مانده اند. فقط امیدواریم خود علاقمندان و والدین باشند که اگر هم میخواهند فرزندان شان کار هنری کنند آنها را در مسیر صحیح و یادگیری فنون پشت صحنه هدایت کنند.
بیتا فرهی باپرنسیب یا بیتا فرهی تندیسشده در موزه سینما؟!
سینماروزان/حامد مظفری: رونمایی از تندیس بیتا فرهی -چرا تندیس و نه سردیس؟-در موزه سینما آن قدر واکنش های مختلف در فضای بی سانسور اجتماعی رقم زده که خود گواه است بر کیفیت عملکرد اما…
همه جای دنیا وقتی میخواهند سردیس از مشاهیر بسازند تکیه میکنند بر شمایل مهمترین محصول آن چهره ماندگار. برای بازیگران سینما نیز بیشتر سردیسها را با گریم فیلم کالتشان میسازند.
بیتا فرهی به عنوان یک بازیگر باپرنسیب مورد خوبی بوده برای تجلیل توسط موزه سینما ولی یک بیتا فرهی بود و یک کاراکتر مهشید در فیلم “هامون” داریوش مهرجویی.
بیتا فرهی بارها در محافل بیرونی با گریم های مختلف و با مدل موهای مختلف عمدتا اکستنشن ظاهر شد ولی اولویت باید با مهشید باشد. باید مهشیدِ هامون را سردیس میکردید نه فقط تلاش عجولانه برای ساخت تندیسی که نه یادآور مهشید است و نه یادآور پرنسیب بیتا فرهی.
دوستان چرا سراغ شمایل میانسال بیتا فرهی رفتند و آن هم با فیزیکی فیتنسطور و با پوششی که کمتر سنخیتی با آن شمایل شیک و وزین و باوقار بیتا فرهی دارد؛ چرا بیتا فرهی با این پوشش و با این انگشتر و آن کفش!؟ اگر میخواهید سردیس پروانه معصومی را بسازید حتما باید عاطی(آتی)رگبار باشد یا سردیس مژده شمسایی باید گلرخسگکشی باشد یا سعید راد باید علیخوشدستتنگنا باشد و هادی اسلامی باید نوریِ سرب باشد، فرامرز صدیقی باید بازپرس تیغ و ابریشم باشد یا حاجآقای مارال، پرویز پرستویی یا رضا مارمولک یا کاظمِ آژانس شیشهای یا فرهاد اصلانی باید ابنزیاد مختارنامه باشد یا کیانیِ زندگی خصوصی یا فریبرز عربنیا باید سلطان باشد یا مختار، نوید محمدزاده باید شاهینِ مغزهای کوچک زنگزده باشد و…
شخصا خرسندیم که موزه سینما با مدیریت مجید اسماعیلی -برخاسته از عصرجدید و متکی بر کلیدواژه سواد رسانه ای و مطلوب طیفی ارزشی که میخواهند تر و تمیز و پالوده باشند- توانست موزه سینما را از محفلی که اقدام به حذف آثار مخاطبپسند از اکران در سینماهای مستعمل خود میکرد و نسخه کوچکشده پسا۸۸ حوزه هنری شده بود به جایی برساند که تندتند برای چهره ها بزرگداشت میگیرد و سعی دارد آن تصویر پایداران بر هنرِ ارگانی را از خود دور کند و خوششانس بود که در این تلاش سپیده حیدرآبادی را به عنوان مدیر روابط عمومی دارد که دغدغههای خبرنگاریش، او را سوق میدهد به رهایی از تکرار و گریز از کار کارمندی و اقداماتی که هرچه باشد بهتر از پشتمیزنشینی و بطالت است اما ای کاش همین ساخت و ساز تندیس هم پالایش شده و به سمت بهبود رفته و طبق یک برنامه جامع و البته با لحاظ نظرات فهمیدگان سینما باشد و نه صرفا توجه به نظرات جماعتی که قبل از اسماعیلی هم دور مدیران موزه میپلکیدند بلکه اجرای نشستی یا ضبط ناشیانه یک گپ بیخطر سهمشان شود. مصداق؟ دقت کنید بر گفتگوهایی پرنکته و پرتیتر که توسط مسعود نجفی بهعنوان یک روزنامهنگار باسابقه انجام شده با جماعتی که در کل عمرشان گفتگو نگرفتهاند و حالا میخواهند با برند موزه، دیده شوند. اگر همان تاریخ شفاهی مسعود نجفی امتداد مییافت و لااقل خودش مدیر این گفتگوها میشد و یک مجری با اعتماد به نفس دربرابر مهمان قرار میگرفت بازخورد رسانهای همین تاریخ شفاهی به مراتب بیشتر نمیشد؟
راه فعلی موزه، درست است ولی موزه اولا در همه برنامهها از یادبود تا تقدیر و تاریخ شفاهی باید به دنبال کسب نظرات و همکاریِ افراد دغدغهمند سینما برود و ثانیا تا میتواند برای زندگان بدردبخور و صاحب حرف سینما برنامه های انتقال تجربه شکل دهد. مجیزگویان اگر کارکرد داشتند آنتن های رادیو و تلویزیون را از کف نمیدادند و آویزان موزه و اصطکاکی دربرابر برنامههای ظاهرا اصلاحی موزه نبودند.
حامد مظفری منتقد سینما
“آسمان غرب”؛ فیلمی مناسب گیمرها!/حامد مظفری منتقد سینما روی آنتن زنده مطرح کرد
سینماروزان: دکوپاژ جنگهای هوایی و زمینی فیلم “آسمان غرب” بسیار استاندارد از کار درآمده که البته حاصل تلفیق بهروز نماهای رئال و سیجیآیهای حرفهای است! باعث خوشحالی است که سالها بعد از فوت رسول ملاقلی پور بالاخره محمد عسکری فهمید جنگ را نباید به مقیاس ۱.۱ و مستندطور نشان داد بلکه گاهی درشتنگاری هم لازم است و باید مقیاس را بالا برد تا مخاطب حظ کند از تماشای دلاوری های فرماندهان دفاع مقدس بر پرده عریض.
حامد مظفری منتقد سینما با بیان مطلب فوق در برنامه “سعادت آباد”رادیوتهران گفت: فیلم با حمایت فارابی و حوزه هنری و ارتش تولید شده و علیرغم اینکه در اکران، حمایت های لازم را نداشته و از تمام فیلمهای اکران نوروزی، دیرتر اکران شد ولی توانسته در هفته های اخیر جزو آثار غیرکمدی پرمخاطب سینماها باشد. باید آرزو کنیم ارگانهایی مثل فارابی کنار کیفیت تولید، برنامه ریزی عملیاتی برای اطلاع رسانی هوشمندانه و وسیع حول اکران فیلمهای شان را هم داشته باشند. درست است که برخی آثار ارگانی از ضعف کیفیت میرنجند و حتی با تبلیغات وسیع نمیفروشند ولی “آسمان غرب” چون اثری خوش ساخت در ژانر جنگ است قابلیت فروش به مراتب بالاتر در صورت طراحی تبلیغات هوشمندانه از سوی فارابی را داشت.
این منتقد سینما با اشاره به ویژگیهای بصری فیلم و قابهای چشمنواز از جنگ بیان داشت: “آسمان غرب” فیلمی است که به نظر میرسد نوجوانها و بخصوص بچه هایی که گیمباز هستن حتما از آن خوششان میآید و چه خوب میشد اگه برنامه ریزی میکردند برای استفاده مدارس و محصلان دبیرستانی از فیلم که هم نماهای جنگی غنی ببینند و هم با جنگندگی یک قهرمان، آشنا شوند.
حرفهای حامد مظفری منتقد سینما درباره فیلم “آسمان غرب”
حامد مظفری تاکید کرد: “آسمان غرب” از معدود آثار بدردبخور سینمای جنگ در روال روتین فیلمسازی ارگانی است. در این روال روتین هرازگاه فيلمسازان باقریحه ای مثل محمد عسکری کشف میشوند که نیازمند برنامه ریزی بلندمدت هستند تا هم تجربیات آنها تلف نشود هم کنار آنها چند جوانتر به عنوان دستیار قرار گرفته و کار در تولید جنگی را یاد بگیرند چون پروداکشن جنگ خیلی فرق دارد با دیگر ژانرها و حتما باید پله پله در این مسیر، کار یاد گرفت. باید کاری کرد که امثال عسکری هم مسیر ژانر جنگ را با غنای بیشتری ادامه دهند و هم نوعی تعاطی تجربه با جوانترهای علاقمند داشته باشند.
این منتقد سینما پیرامون کیفیت بازیهای فیلم گفت: اغلب بازیگران، بهاندازه و با پرهیز از اغراق و اوراکت بازی میکنند. میلاد کیمرام در نقش شهید شیرودی به خوبی جای گرفته، امیر حسین آرمان در نقش شهید ادیبان واقعا متفاوت کار کرده. کریم امینی کارگردان رکوردشکن در نقش یک خلبان، تجربه خاصی داشته، نادر فلاح و محمدرضا صولتی با اینکه نقشهایشان کوتاه است ولی دلنشین اجرا کرده اند.
برنامه سعادتآباد با تهیهکنندگی مریم آصفی، اجرای علی یگانه، بازیگری نیما اعتصام و کارشناسی حامد مظفری از رادیو تهران روی آنتن میرود
مخالفان بازگشت بیضایی و بهروز و معین، لو رفتند!
سینماروزان/حامد مظفری: گره زدن همه چیز و همه کس به سیاستبازی باعث میشود حتی اعلان دعوت رسمی از امثال بیضایی، بهروز وثوقی، معین و… برای بازگشت به وطن نیز اسیر دوقطبیسازی گردد.
این سیاستبازی و لجبازی کودکانه با هر آنچه رقیب بگوید-ولو آن که خواسته فعلی خود ما باشد- کار را به جایی میرساند حتی اگر روزی برسد که اجازه برگزاری کنسرت در مشهد و ورود کاملا آزادانه بانوان به استادیومها را بدهند باز این سیاستبازان، علم مخالفت بردارند و خیلی خوب خود را لو دهند که مسأله شان نه خواسته مخاطب که فقط منافع جناحی و محفلی است.
اینکه چرا چپهای امروز-که برخی از آنها همان پونز به دستان دیروز هستند-آن قدر از دعوت رسمی مدیران هنری دولت سیزدهم برای بازگشت بیضایی و بهروز و معین، برآشفته اند جز در همان خاستگاه ارتجاعی آنها که میرسد به انحصار دهه شصت و تنگ تر کردن ساعت به ساعت دایره خودی، ریشه ندارد وگرنه مگر همین ها تا دیروز مرتب عکس بهروز و بیضایی را استوری نمیکردند و حسرت بازگشت به وطن آنها را نمیخوردند؟
آن قدر هم آماتور و عجولند که به جای استناد به آخرین گفتگوی بهرام بیضایی-که عملا همین جماعت چپ را عامل توقیف غمنامه خود بر قتلهای زنجیرهای دانسته بود-به تکه پاره گفته های او علیه مدیران دهه شصت پناه میبرند؛ انگار که همه گوشدرازند.
مخالفان بازگشت بیضایی و بهروز و معین، لو رفتند
آش آن قدر شور شده که حتی صدای مهدی خزعلی را درآورده که میگوید بس کنید این مخالفت ها با اتفاقات درست را و بگذارید امور دلخواهتان حتی در دولت مخالفتان به سرانجام برسد.
اینکه بهروز وثوقی و بهرام بیضایی و معین به ایران برگردند، فرض محال است چون نه رییسی، احمدی نژاد است و نه اینها، حبیب محبیان! آنچه مایه مسرت باید باشد همین دعوت رسمی از مظاهر فرهنگ و هنر ایران است که یکی از جنتلمنترین آنها که فرامرز اصلانی باشد به تازگی مرحوم شد و در این چهار دهه یکی نگفت او چرا نباید در وطن باشد؟
بله! بیضاییها و معینها و اصلانیها نباید در وطن باشند و شاگردان خلف آنها حتی در وطن در انزوا قرار گیرند تا تتوکاران بیسواد و بچه متصلهای گرفتار انواع و اقسام امراض- که البته زاییده همان انحصارگرایان دهه شصت هستند- همچنان ترکتازی کنند و نگذارند هنر ایرانی حتی در همین منطقه هم مشتری پیدا کند.
چَکِ اول عنقا!
سینماروزان/حامد مظفری: سریال سازی در شبکه خانگی تفاوتی با سریال سازی در تلویزیون ندارد، اگر سریال ساز حرفه ای در رأس کار باشد و بدبختی مبتلابه سالهای اخیر هم تلویزیون و هم شبکه خانگی آن بود که گهگاه تصمیم گیرندگان حتی سریالسازان حرفه ای را نمیشناسند چه برسد که با آنها کار کنند.
سریال #گناه_فرشته اگر توانسته در همین ابتدا به قاعده “چک اول را محکم زد”، مخاطب را تشنهی تماشا کند فقط و فقط به خاطر همان عقبه سریال سازی حامد عنقاست که زمانی مینوشت و بعدتر تولید میکرد و حالا، کارگردانی.
حامد عنقا لقمه را دور سرش نمی چرخاند و کاملا با اسلوب کلاسیک داستانگویی ارسطویی مینویسد و آغاز و میانه و پایان را حفظ میکند و ابایی هم ندارد که کارهایش عامهپسند تلقی شود و همین عامهپسند بودن است که از پدر تا آقازاده و اکنون گناه فرشته را دیدنی میکند وگرنه ملودرام های با خط و ربط جنایی و مایه های مهیج که هزاران بار تولید شده و باز هم میشود.
چک اول حامد عنقا در گناه فرشته
عنقا برای عامه می نویسد و میسازد و عامه هم بیش و کم سریالهایش را دوست دارند و حتی وقتی در حضیض رسانه ملی، سریالی کاملا فیلمفارسیطور مثل بر سر دوراهی را با حداقلها ساخت باز سریالش عامهپسند شد و فقط در یک فقره چقدر درست از بازیگر فهیمی مثل حمید گودرزی-که خیلیها تمام شدهاش میدانستند- در جای خوب استفاده مطلوب کرد. همان طور که در گناه فرشته بعد از مدتها شاهد بازی های خوب از شهاب حسینی و لادن مستوفی هستیم که بسیاری آنها را غرق تکرار میدانستند؛ متن کلاسه شده، بازیگران باتجربه مثل مهدی سلطانی و فخرالدین صدیق شریف را هم سر ذوق آورده که خرق عادت پیشه کنند…
سریال گناه فرشته ملودرامی است که هم به کرایم(جنایی) و هم تریلر(مهیج) پهلو میزند ولی ذاتی سنتی دارد و هوشمندانه نزاعهای زناشویی ایرانیان گرفتار در میان دیدههای شرق و شنیدههای غرب را به سُسی مطلوب برای خوش طعم کردن فضاهای زمخت جنایت بدل کرده و اینها ریشه دارد در آن سنت عامهپسندی که از شاپور آرین نژاد و رجبعلی اعتمادی و ارونقی کرمانی تا فهیمه رحیمی و نسرین ثامنی و… در آن محصول خلق کردند.
عنقا چک اول را در گناه فرشته محکم زده و هدف گذاری اش در تولید سریال عامهپسند استاندارد-تاکید میکنیم سریال عامه پسند نه مثلا فیلم شبهآوانگارد و هنروتجربهنمایی- با حمایت فیلیمو به هدف نشسته و البته تجربیات ژورنالیستی عنقا هم باعث شده هم در متن و هم در حاشیه اثر، خیلی خوب مهرهها را بازی دهد؛ درست مثل دوران سردبیری اش در صبا که با شناخت قبلی از افراد، آنها را فقط مسئول کاری میکرد که بلدند و با جدیت هم پشت آنها بود. او میخواست یک روزنامه عامهپسند استاندارد ارائه کند و تا بود، آبرودار بود و حالا هم تلاش میکند سریالهای عامهپسندش از بیآبرویی بری باشند.
ذهن منثور و عین منظوم!/صورت و مخرج نمایش #هفت_خان_اسفندیار تحت رادیکال
سینماروزان/حامد مظفری: تلاش های حسین پارسایی برای موزیکال-لاکچریهای مرکب از تئاتر و کنسرت به #هفت_خان_اسفندیار و شاهنامه رسیده و این بار ارگانهای ارزشی هم حامی تولیدند تا شک و شبهههای اجرا با سرمایههای بیمسئولیت از بین برود.
هفت خان اسفندیار مثل بینوایان و الیور توییست یک حظ بصری کامل است برای کوچک و بزرگ و بلوغ پارسایی را نشان میدهد در مهندسی دکور، سازه و ماشینری و فراهم آوردن غنیترین ابزار موجود در جهت مصور کردن صحنهای تکههایی از شاهنامه.
کاری ندارد؟ دربرابر انبوه بریز و بپاشهایی که میکنند برای شماره های ده و یازده ولی از بازنمایی یک سکانس مرعوبکننده از بازداشتگاه عاجزند همان یک پرده استحاله اسفندیار به سیمرغ کافیست تا دریابیم اگر جیبشان پر شده، برای تولید هم کم نگذاشتهاند.
عدو، سبب خیر شده! چطور؟ اتفاقات پسامهسا باعث دگرگونی کامل در کستینگ و حذف بازیگران شبهانتلکت و رجوع به بازیگران آلترناتیو شد و جالب اینکه در کیفیت بازی گاهی بانیپال شومان و اصغر پیران را بهمراتب پرشورتر از امثال نوید و اشکان میبینیم. حتی بازیگری کلیشه در پروژههای ارزشی مثل امین زندگانی به خوبی رویینروحی اسفندیار را در تعادل با رویینتنی او به رخ کشیده. حساب محسن حسینی را یقینا باید از بقیه متمایز کرد که با انبوه تجربه خرد و کلان تئاتری، با ورود به هر پرده، سن را از آن خود میکند. فریبا کوثری پس از مختار بار دیگر شمایل بانویی کاریزماتیک را ارائه داده؛ با حضور اندک اما به یاد ماندنی و بسیار موجهتر از غزلهای مرحومه. پارسایی رندی کرده و با تغییر دادن بافت دراماتیک شاهنامه و مثلا ریزش خان مرداب در خان دریای سرخ، ریتم نمایش را بالا برده تا مخاطبی که در یک ساعت اول محو پروداکشن و دکور و حتی حرکات موزونی است یادآور کنسرتهای متالیکا(!) در یک ساعت بعد حس تکرار و “خب که چی؟” بهش دست ندهد و از سالن بیرون نزند…
ذهن منثور و عین منظوم در نمایش هفت خان اسفندیار
آنچه هفت خان اسفندیار را دیرهضم میکند به ذهنیت منثور نسلهای متاخر برمیگردد که تاب انبوه نظم داستانی نمایش را ندارند و جاهایی ردّ روایت را گم کرده و مجبورند به دادههای فرامتنی پناه ببرند. پارسایی میگوید باید آن قدر منظوم کار کرد تا ذهنیت منظوم شکل گیرد ولی بی پیشوند، نمیشود. نوجوان و جوانی که در سیکل پرورشی بیش از عجین شدن با ادبیات فارسی، سوق داده میشود به یادگیری زبان های فرنگی، سخت بتواند با تماشای یکی دو نمایش، نظم را دریابد…
چاره کار؟ دوستی میگفت ای کاش بخشی از کنداکتور یکی از انبوه شبکههای بیمخاطب را برای تلهتئاترها درنظر گیرند و در آن جایی ویژه برای تلهتئاترهای اقتباسی ادبیات کهن درنظر گرفته و با ترکیب نظم و نثر، قاپ مخاطب را بدزدند. میشود؟ تلویزیون برای نمایش نسخه ضبط شده همین هفت خان اسفندیار که جا دارد! ندارد؟
مرضِ مبارزه؟؟ یا چپشناسی به زبان ساده!/#فسیل چرا میفروشد؟ چرا در جشنواره نبود؟
سینماروزان/حامد مظفری: اینکه فیلم تجاری بسازید و حرفهای کار کنید، کار سهل ممتنعی است؛ اغلب تجاریبازان به دنبال کپیکاری از فیلمفارسی یا این اواخر دنبالهروی مکتب پویافیلم هستند و اینکه با همان نگاه بکوشی قدری هم استانداردها را جلو ببری، میتواند سخت باشد.
#فسیل در اشتراک یک تهیهکننده تجاریساز با کارگردان رشدکرده در بدنه سینما، بی واهمه کوششی است برای تجاریسازی و رعایت قواعد حرفه ای تولید مناسب پرده عریض.
کریم امینی و ابراهیم عامریان این مسیر را پیمودهاند و خوشبختانه توانستهاند در عین جلب مخاطب عام، مخاطب پیگیر را نیز آزار ندهند. این راه ساده-دشوار سالها پیش در اجارهنشینها و این اواخر در ایرانبرگر به خوبی به بار نشسته بود.
#فسیل داستان ساده و همه فهم خود را بهاندازه به سیاست و اثرات شوم آن بر سرنوشت عام پیوند میزند و جاهایی خیلی خوب از خجالت توده ای مسلک های شکم سیر ابن الوقت درآمده، آن رنگ به رنگ شدن و عرقریزی در اندرونی برای کسب حس خلق در جهت نجات خلق و ارائه پراحساس رسواییِ چپ که میشود ختنهسورونخوانی در آن دوران و بیتوته لبخط در این دوران…
فسیل چرا میفروشد؟ چرا در جشنواره نبود؟
حرفهای گری در پشت صحنه ؛ از دوربین مستندنمای روزبه رایگا که انگ تصویرسازی دهه پنجاهی کار است؛ رایگا در تعامل با کریم امینی این بار کمدینهنگی را تست کرده؛ با قطع ۱۶ شروع میکند و سپس قطع ۳۵ غلبه میکند در جهت القای همزمان لحن و تصویر. عبد اسکندری بی خودنمایی پروژههای تاریخی، گریمهای رئال دهه پنجاهی سوار کار کرده و حسن ایوبی تدوینگری که سابقه فراوان در مونتاژ آثار تجاری داشته، به خوبی زوائد را کاسته و امیر توسلی بی ژست تالیف، دوره کرده پاپیولارهای دهه چهل و پنجاه را با ادای احترام به واروژان و چشم آذر.
قلت نماهای بیرونی که کار را آیتمیکطور کرده، پوئن منفی میگیرد و اسباب خجالت ارگان ها و نهادهای بودجه خوار که در این همه سال حتی نکردند شهرکی برای دهه پنجاه و شصت بسازند و چاره نمی گذارند جز تپاندن نماهای منوتویی لابلای آیتمها. به این بیفزایید کمبود داستان در نیمه نهایی و آن رقاصی نهنگی عروسی و آن درگیری هزارپایی با منافقین که همچون منصور آبمنگل در ایستگاه راهآهن بناست روی هوا بروند.
باجا و بیجا طنازی های بهرام افشاری و همراهی ایمان صفا و هادی کاظمی و گرمای نیکخواه دمیده میشود و ورود سروقت الهه حصاری و الناز حبیبی نیز رمانس میسازد. شوخی بیتحقیر با شهرام و ابی و سیاوش قمیشی و…حبیب و سلی و دده بالاها و نیشگون افراط و گیر دادن های دهه شصت به دختران و پسران و بعد ماجرای احتکار امروز سلطنتطلبان دیروز که مانع اُفت کلوین مخاطب میشود.
نقطه عطف همان نمایش رسوایی چپزدگان است و با نمایش سرانجام ترانهسرای سگمزهدوست که حتی با کائوچو بر چشم باز آستیگمات ذهنی اجازه نمیدهد دریابد چه بر سر خلق آورده تا جایی که فریاد قهرمانِ ازکمابرگشته را موجب میگردد که: تو چه مرضی داری که همش داری مبارزه میکنی؟ قبل انقلاب مبارزه؟؟ بعد انقلاب مبارزه؟؟
داستان ادامه دارد؟ کمای دوم و بازگشت با احمدینژاد، نوید تولید #فسیل۲ را میدهد که امیدواریم بهمانند #نهنگ۲ در رقص و مزهپرانی خلاصه نشود و داستانی پر و پیمان برایش بتراشند حوالی ۸۴ تا ۹۲ و لابد کمای سوم با #تکرار_میکنم!
کریم امینی بعد از سه فیلم خیلی خوب همخونی دکوپاژ و ضرباهنگ را درک کرده و زبل ابراهیم عامریان تهیهکننده فسیل است که در باد فروش بالای دینامیت و انفرادی نخوابید و به زعم خودش هم تجربه جدیدی کرد و هم برای تجربهگرایی از گندههای تولید در پشت صحنه سود جست. این کمدی شستهرفته میتوانست در جشنواره بینالارگانی فجر۴۱ رونمایی گردد تا لااقل ارگانیهای خرفت را از مزیت همکاری با گندهها خبردار کند. چه بهتر که اگر قسمت دومی در کار بود سرپرست نویسندگان هم یک سناریست گنده باشد.
مرور فسیل را با یادمان علیرضا استادی نقطه میگذاریم که چقدر فهمیده و در باشعوری مطلق نقش رضا صفایی کارگردانی که سهسوت فیلمفارسی میساخت را ادا کرده! پیشهی هنری همین است؛ کمتر از پنج دقیقه در فیلم هستی ولی قدر نیم ساعت، ذهن را پروار میکنی.
حامد مظفری منتقد سینما و روزنامهنگار
بهترینهای جشنواره بینالارگانی فیلم فجر۴۱ ؟!/روی آنتن زنده و با حضور حامد مظفری روزنامهنگار و منتقد سینما مطرح شد
سینماروزان: حامد مظفری منتقد، روزنامهنگار و مدیر رسانه مستقل سینماروزان در برنامه سینمامعیار رادیوگفتگو به مرور بهترینهای جشنواره فیلم فجر۴۱ پرداخت.
حامد مظفری روی آنتن زنده رادیوگفتگو بیان داشت: بهترین فیلمهای جشنواره بینالارگانی فجر۴۱ مشتمل بر دو فیلم ارگانی #سینمامتروپل و #اتاقک_گلی بودند و همچنین سه فیلم غیرارگانی #چرا_گریه_نمیکنی؟+#پرونده_باز_است+#وابل.
وی ادامه داد: بهترین فیلم-سریال جشنواره #غریب بود که میتواند بعد از اکران هم به صورت مینی سریال در شبکه خانگی پخش شود و هم بعدتر به تلویزیون سپرده شود برای پخش.
حامد مظفری درباره غلبه آثار ارگانی بر اختتامیه جشنواره فجر گفت: اینکه شماری از بدترین فیلمهای ارگانی جشنواره، فراوان سیمرغ گرفتند به توجه هیات داوران به سینمامتروپل و اتاقک گلی، در! به هر حال در سالهای اخیر آن قدر بخش خصوصی بیمار و محتضر شده که جشنواره فجر را به جشنواره بینالارگانی مبدل کرده است ولی باز جای شکرش باقیست که در همین آثار ارگانی، امثال سینمامتروپل و اتاقک گلی بودند که بادقت و حساب شده تولید گشتند.
حامد مظفری درباره محرومان از تقدیر اظهار داشت: بازی علیرضا معتمدی در چرا گریه نمیکنی و گروه بازیگران نوجوان #پرونده_باز_است به مراتب بهتر از تمام برگزیدگان بازیگری فجر بود؛ البته منهای علی نصیریان در هفت بهار نارنج.
او تاکید کرد: #وابل میبایست لااقل در شمار کاندیداهای بهترین فیلمبرداری قرار میگرفت چون یکی از پنج فیلم فجر بود که برای پرده عریض تولید شده بود ولی این فیلم هم بایکوت شد تا لابد؟ برخی از ارگانیهای بی استعداد جایزه بگیرند.