سینماروزان: زندگی من همین بازیگری است و برایم فرقی ندارد که کجا بازی کنم. من در گذشته آدم شناختهشدهای بودم. انقلاب که شد، یکباره بیکار شدم؛ ممنوعکار، ممنوعالتصویر و به طور کل کنار گذاشته شدم. سپس کمکم گفتند: «برو رادیو کار کن، صدایت آزاد است.» بعد گفتند: «برو تئاتر و سپس اجازه کار در سینما را دادند.»
اصغر سمسارزاده یا همان اصغر ترقه با بیان مطلب فوق به روزنامه ایران گفت: جالب است که در دهه شصت دستمزدم، به اندازه دستمزد یک هنرپیشه دوم سینما بود؛ اما نقشی که میدادند، معمولاً خیلی کوتاهتر از آن بود. نمیدانم چرا چنین پولی میدادند. انگار در جایی دستور داده شده بود که به من نقشهای طولانی ندهند؛ به همین دلیل نقشهایم، سه دقیقه، پنج دقیقه، ده دقیقه، بیست دقیقه بیشتر نبود. شاید هم این موضوع برداشت من باشد.
او ادامه داد: این محدودیتها برای من رخ داد اما شخصاً کار سیاسی نکرده بودم؛ قبل از انقلاب تئاتر بازی میکردم و مردم میخندیدند، اکنون نیز همین است؛ روی صحنه میروم، مردم میخندند. دو سال مانده به پایان جنگ ایران و عراق(سال ۶۵) بود که من تازه اجازه کار در تئاتر را پیدا کردم. بعد از انقلاب، تنها جایی که توانستم سالها بیدردسر کار کنم، رادیو بود. در واقع صدایم مشکل نداشت، چهرهام مشکل داشت. اینجا لازم است از علی منتظری،-از مدیران وقت وزارت ارشاد و اداره نمایش و اداره تئاتر- تشکر کنم. اگر ایشان نبود، شاید هنوز هم بیکار بودم. علی منتظری به من گفت: «برو کار کن، من پشتت هستم» و واقعاً هم پشت من ایستاد.
این بازیگر قدیمی درباره تفاوت نظارت و ممیزی در ادوار مختلف اظهار داشت: در دوران قبل از انقلاب، ما نظارت متمرکز به این شکل نداشتیم. مرکزی نبود که برای هر نمایش برویم و اجازه بگیریم. نمایشها را خودمان انتخاب و اجرا میکردیم. اگر در جایی توهینی به نظام یا خلافی میدیدند، تذکر میدادند، اما سازوکارش به این صورت نبود.
وی با اشاره به احضار به ساواک گفت: به خاطر دارم در یک نمایش، کلاهی انتخاب کرده بودم که بعداً فهمیدم شبیه کلاه نیروهای دربار است. من نمیدانستم و آن را از خیابان حسنآباد؛ همان جایی که لباسهای نظامی میفروختند، خریده بودم. بعدها به خاطر همین کلاه، خواستند برویم و توضیح بدهیم. با کارگردان رفتیم، چند سؤال پرسیدند، حرف زدیم و گفتند: «به سلامت.»

وی درباره فعالیتهایش در تئاتر دهقان گفت: تئاتر دهقان مال من بود؛ سرقفلیاش را داشتم. آنجا را دکتر عبدالله والا -سیاستمدار و نماینده خلخال در مجلس شورای ملی- به من داده بود و من در حال انجام کارم بودم. اما بعد از انقلاب، یک روز آقای خلخالی آمد و همه را بیرون کردند.
سمسارزاده با بیان اینکه حسرت هیچ نقشی به دلش نمانده بیان داشت: من عجیب و غریب فکر میکنم. همیشه معتقد بودهام اگر کارگردانی مثل داریوش مهرجویی یا همسطح او تصمیم بگیرد نقشی به من بدهد، خودش میداند چه میکند؛ من دنبال نقش خاصی نبودهام. به تازگی وقتی بازی خودم در فیلم «آقای هالو» داریوش مهرجویی را دیدم، خودم را نشناختم. آنقدر جوان و پرمو بودم که پس از تماشای فیلم یک ساعت گریه کردم! به خودم گفتم عجب ابهتی داشتی… اما، گذشت. (میخندد)







































