سینماروزان: احمد پژمان ازجمله آهنگسازان ایرانی بود که در عین شناخت موسیقی دستگاهی بر موسیقی مدرن(نیو ایج) مسلط بود و همین بود که باعث شد از موسیقی فیلم تا قطعات پاپ و موسیقی کودکان، فعالیت های ماندگاری داشته باشد.
احمد پژمان در آخرین سالهای عمرش، گفتگویی با روزنامه هم میهن انجام داده بود که به تازگی منتشر شده. پژمان در این گفتگو به روشنی از رسوخ نوعی مدرکگرایی باطل در میان موزیسینهای سالهای اخیر چنین گفت: قبل از انقلاب هرکسی جای خودش بود. هر خوانندهای نماینده یک طبقه از مردم بود. یکی برای روشنفکرها خوب بود، یکی برای توده مردم، دیگری برای قصاب، بقال و یعنی برای هر قشری نمایندهای در موسیقی بود و همه هم خوب بودند. بیشترشان هم نرفته بودند دانشگاه که لیسانس و دکترا بگیرند و نهایتاً دیپلم هنرستان داشتند که همان هم برای کارشان کافی بود. باقیاش را با تجربه و کار بهدست میآوردند. الان دانشگاه، بهنوعی بلای جان موسیقی شده. حتی بعضیها میروند از دانشگاههای خارج مدرک میگیرند وقتی میپرسیم چه کاری تا امروز کردهای چیزی برای ارائه ندارند. موسیقی اول استعداد میخواهد، بعد گوش خوب و پشتکار. باید همه موسیقیها را بشنویم و از آنها یاد بگیریم. من همیشه به بچههای دانشجو میگویم، مگر موتزارت چقدر سواد داشت؟ یکچهارم من هم نمیدانست! شوبرت و بتهوون چقدر سواد داشتند؟ چیزی هم اگر خواندهاند، ما بیشترش را خواندهایم! اما اینها خودشان تبدیل به خالقان موسیقی کلاسیک امروزمان شدهاند.
احمد پژمان با اشاره به استعداد واروژان که اخراجی هنرستان موسیقی بود، اظهار داشت: در همان ایام که پای من بیشتر در هنرستان موسیقی باز میشد، یکی از همکلاسیهایم در کلاس هارمونی بهنام آقای کهیایی که بسیار جوان باسوادی در حوزه علم موسیقی و هارمونی بود، مرا با موزیسینی بهنام واروژ آشنا کرد که بعداً با نام واروژان مشهور شد و مدتی گذشت تا فهمیدم این همان واروژ خودمان است. گاهی با کهیایی پیش او میرفتیم. وقتی واروژ پیانو میزد، از آکوردهایی استفاده میکرد که من به او میگفتم، تو چطور چنین آکوردهایی استفاده میکنی؟ ما که هارمونی میخوانیم آکوردهایمان به این زیبایی نیست! هارمونیهایش بسیار موردتوجه ما بود و من حسرت میخوردم! در یکی از دیدارها دیدیم که ناراحت است، دلیلاش را پرسیدیم و فهمیدیم در درس هارمونی، تجدید شده است! تعجب کردیم. بعد از چندماه گویا در امتحانات تجدیدی هم رد شد و کلاً از هنرستان بیرون آمد. به گمان من، انسان بسیار بااستعدادی بود. واروژان اخراجی هنرستان بود ولی روی دستش نیامده!
او افزود: واروژان بعد از هنرستان یک ارکستر کوچک برای ضبط آهنگها تشکیل داد و من و پورتراب و چند دوست ویولونیست دیگر را هم عضو آن ارکستر کرد. ضبطهایمان هم بیشتر در استودیویی در لالهزار بود با دستگاهی که ریلهای سیمی و نقرهای داشت و من هنوز تعجب میکنم که چطور صدا روی آن سیمها ضبط میشد! یکبار دیگر رفتیم سینما دیانا-سپیده- در خیابان انقلاب فعلی. یادم هست که آنجا موسیقی را روی نوارهایی که رویشان فیلم هم ضبط میکردند اجرا میکردیم.
او درباره تفاوت سبک خودش با واروژان گفت: موسیقی واروژان خیلی اکسپرسیو و بااحساس بود اما موسیقی من بیشتر تصویری بود. یادم میآید وقتی راپسودی را برای خیلیها پخش میکردم اکثراً معتقد بودند که این یک موسیقی فیلم خیلی خوب است، حالا ربطاش را باید فکر کنیم و پیدا کنیم! ازطرفی آشنایی من با سازهای ایرانی و علاقهام به استفاده از آنها در شکل موسیقیهای فیلم من تاثیر زیادی داشت.موسیقی فیلم نیازمند یک مقدار استعداد است که در هر کسی نیست. ممکن است کسی آهنگساز خوبی باشد اما در موسیقی فیلم استعداد نداشته باشد.استعداد موسیقی فیلم در من بد نبود. از همان ابتدا که موسیقی مینوشتم به من میگفتند که این ساختهها خیلی تصویریاند، هم برای باله خوبند هم برای فیلم.
پژمان درباره فعالیتهای خود در حیطه ساخت موسیقی متن برای آثار با رگه های ملی/ایرانی گفت: آن زمان صفحههایی برای کودکان پر میشد. کانون پرورش فکری به من سفارش این نوع موسیقی را داد، من هم یک موسیقی ساختم که در آن دو تا سنتور، دو تا تنبک و سه، چهار ساز زهی و بادی بود. صفحه چهلوپنج دور این موسیقی پرفروش شد. چند نفر به خاطر همان صفحه سراغ من آمدند. یکی بهمن فرمانآرا بود برای فیلم «شازده احتجاب» و بعد هم پرویز کیمیاوی. بههرشکل فضای موسیقی کلاسیک به شکلی بود که عموماً موزیسینهای این حوزه رغبتی به استفاده از سازهای ایرانی در قالب سمفونیک نداشتند و من بهنوعی صفشکن بودم. مثلاً مرحوم حنانه که جای پدرم بود اما بسیار با هم دوست بودیم تا مدتها مخالف استفاده از سازهای ایرانی در ارکستر سمفونیک بود.
او ادامه داد: یکروز حنانه به خانه ما آمده بود و من آهنگ «گل اومد بهار اومد» را که برای بچهها ساخته بودم، برایش پخش کردم و حنانه مرا مسخره کرد و با ناراحتی گفت تو خجالت نمیکشی برای این سازها موسیقی مینویسی؟ اما بعدها دیدم خودش در یک برنامه تلویزیونی، دستگاههای موسیقی ایرانی را آنالیز میکند! نصرالله زرینپنجه را هم آورده بود و با کمک ساز او نشان میداد که سهگاه چیست و چهارگاه چیست! همان زمان به ایشان گفتم بالاخره تسلیم شدید و حالا دیگر خودتان موسیقی ایرانی را تفسیر هم میکنید.











































